یکی از مباحثی که در زمان نزول قرآن و پس از آن مورد توجّه قرار گرفت، اعجاز و همانندناپذیری قرآن کریم است. ریشه این بحث به خود قرآن بازمی گردد. آیات 49 قصص، 88 اسراء، 38 یونس، 34 طور، 13 هود و 23 بقره برای اثبات رسالت رسول اکرم(ص) و وحیانی بودن قرآن از مخالفان می خواهد که اگر در حقّانیت رسالت آن حضرت و کتابش شک دارند، کتابی مانند قرآن بیاورند. به این آیات، در اصطلاح، آیات تحدّی گفته می شود. گفتنی است که واژة تحدّی به معنی مبارزه طلبی است و با سنخ هدایتی قرآن تناسب ندارد. به عبارت دیگر، شأن هدایت گری قرآن بر جنبه راهنمایی مردم به سوی خدا تأکید دارد و نیازی به تحدّی ندارد.[1] از این رو به نظر می رسد که جداسازی این مصطلح از معنای لغوی اش، بهتر باشد.[2] بر اساس آیات یادشده، ناتوانیِ مردم در ارائه مثل قرآن، اثبات کننده حقّانیت قرآن است.
اهل بیت(ع) به تأسیِ رسول خدا(ص)، از اعجاز قرآن دفاع نموده و هر کدام به وجوهی از اعجاز به فراخور مسائل پیش آمده، اشاره کرده اند. امام حسن عسکری(ع) نیز با توجّه به جریان های عصری و رخدادهای معاصر خویش، درباره قرآن سخن گفته و به وجوه اعجاز آن اشاره فرموده اند. همچنین ایشان به دفاع از قرآن کریم در حوزه های مختلف پرداخته اند.
این پژوهش، دنبال پاسخ به این پرسش است که امام حسن عسکری(ع) چگونه و در چه محورهایی به موضوع دفاع از قرآن و اعجاز آن پرداخته اند؟
روش جمع آوری مطالب در این پژوهش، کتابخانه ای بوده و پردازش آن به صورت توصیفی تحلیلی است.
پیشتر درباره دیدگاه اهل بیت(ع) نسبت به اعجاز قرآن کریم، سخن گفته شده و نگاشته هایی در این عرصه وجود دارد ولی هیچ نگارش مستقلی درباره اعجاز از نگاه امام عسکری(ع) و دفاع ایشان از قرآن کریم، دیده نشد.
پیش از ورود به بحث لازم است که اعجاز و وجوه آن بررسی شده و حدود آن مشخّص شود.
اعجاز در لغت، مصدر باب «افعال»، از ریشه «ع. ج. ز» و به معنای ناتوان ساختن یا ناتوان یافتن کسی یا چیزی است.[3]
اعجاز در اصطلاح علوم قرآنی، یعنی کسی که مقامی را از ناحیه خداوند متعال برای خود ادّعا می کند، باید به عنوان گواه بر صدق گفتارش عملی را انجام دهد که به ظاهر، بر خلاف قوانین خلقت و خارج از مسیر عادی و طبیعی است و دیگران از انجام دادن آن، ناتوان هستند، این چنین عمل خارق العاده ای را «معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» می نامند.[4]
بنابراین اعجاز یعنی ناتوان ساختن یا ناتوان یافتن فرد یا گروهی در یک عمل خارق العاده. اگر فردی که چنین عملی را انجام داده، ادّعای مقامی از جانب خداوند داشته باشد، ناتوانی دیگران از انجام آن، دلیل صحّت ادّعای او خواهد بود.
واژه اعجاز در قرآن نیامده و خداوند متعال برای انتقال مفهوم آن از واژه هایی چون «بینه»، «آیه» (اعراف، 73 و 106)، «برهان» (قصص، 32)، «سلطان» (ابراهیم، 11)، «بصیرت» (انعام، 104) و «شئ مبین» (شعراء،30) استفاده کرده است.
در روایات نیز واژه اعجاز چندان کاربردی ندارد. کلمه «معجزه» نخستین بار در روایتی از امام سجّاد(ع)[5] دیده شده و موضوع «اعجاز در نظم» در سخن امام رضا(ع) مشاهده می شود.[6]
بر اساس حدیث متواتر ثقلین، امامان شیعه هرگز از قرآن جدا نمی شوند؛ لذا تعجّبی ندارد که همة فعّالیت ها و سخنان آنان حول محور قرآن باشد.
دوران شش ساله امامت امام عسکری(ع) در شرایط خفقان بود؛ ولی ایشان به شکل های مختلفی به فعّالیت های امامانه خویش می پرداختند. در این دوران شیعیان بسیاری از روی ترس، به نیشابور، قم و ری مهاجرت کردند. این گروه، از تماس حضوری با امام محروم بودند. از این رو مکاتبه و تعیین وکیل راهی برای ارتباط های پنهانی بود. از سوی دیگر، حفظ میراث حدیثی شیعه از وظایف امام بود که به این منظور، شاگردان خاصّی را تربیت فرمودند.
روایات امام حسن عسکری(ع) در حوزه قرآن کریم دو رویکرد دارد. نخست درباره چیستی قرآن و معرّفی عظمت و جایگاه و اوصاف کلام خداست. دوم، شرح و تفسیر آیات قرآن است. گروه نخست، محور این پژوهش است.
از آنجا که رسول اکرم(ص) برای تغییر عادات و اعتقادات غلط مبعوث شدند، طبیعی بود که مورد هجوم لجوجان قرار گیرند. این حملات هم در حوزة اعتقادات بود؛ مانند توحید، نبوّت و معاد و هم در حوزه قرآن کریم؛ مانند سِحرشمردن قرآن، شعردانستن آن و افترا و اساطیر خواندنش. گزارش اینها و نمونه های دیگر با رد و جواب در قرآن کریم بیان شده است. مخالفت دشمنان به همین شبهه ها ختم نشد و در عصر همة ائمّه، اشکال ها و شبهه های جدیدی در حمله به قرآن به وجود آمد. غالب این شبهات از سوی یهودیان و مسیحیان به اسلام وارد شد. برخی از این شبهه ها در دوران حیات امام حسن عسکری(ع) ایجاد و یا تکرار شده و پاسخ های قابل توجّه آن امام را در پی داشته است. در ادامه به سه شبهه و پاسخ امام اشاره می شود.
یکی از فعّالیت های مخالفان قرآن و زندیقان که بیشتر در عصر امیر مؤمنان و امام عسکری(ع) دیده می شود، تلاش برای یافتن تناقض در بین آیات قرآن یا «تناقض گیری» است.[7]
در عهد امام حسن عسکری(ع) شخصی به نام «اسحاق کِندی» همین رویه را در پیش گرفته و گرایش به یافتن تناقض در قرآن داشت. او از عالمان و فیلسوفان عراق بود و مشغول نوشتن کتابی به نام «ناقض قرآن» شد. یکی از شاگردان کندی به محضر امام عسکری(ع) مشرّف شد. امام به وی فرمودند:
آیا شخص رشیدی در میان شما نیست که بتواند مانعِ استادتان یعنی کندی شود؟
او گفت:
ما شاگردان را چه رسد که به استاد اعتراض کنیم؛ چون علم چنین مقابله ای را نداریم.
امام(ع) فرمودند:
اگر به تو آموزش بدهم، حاضری به او بگویی؟
گفت:
آری.
امام فرمودند:
نزد استادت برو و با او رفاقت فراوان کن و در کارها به او کمک کن تا به او نزدیک شوی. آنگاه چنین بپرس: که ای استاد، مسأله ای برایم پیش آمده و می خواهم از شما سؤال کنم. استادت خواهد گفت: بپرس. تو چنین بگو: اگر گویندة این کتاب قرآن، یعنی خداوند، نزد تو بیاید، امکان دارد که به تو بگوید آنچه تو از کلام من فهمیدی، درست نیست و مراد من، غیر از آن است؟ استادت خواهد گفت: آری. آنگاه بگو: شاید مقصود خدا غیر آن است که تو فهمیده ای و خیال کرده ای که تناقضی وجود دارد.
شاگرد کندی همان کار را کرد و قضیه همان طور شد که امام حسن عسکری(ع) فرموده بود. سپس کندی از شاگردش پرسید:
این که گفتی، نه به عقل تو می رسد و نه مشابهان تو! راست بگو از کجا آوردی؟
شاگرد، ماجرا را گفت. اسحاق کندی در نهایت چنین گفت:
چنین سخنی، جز از چنان خاندانی بر نمی آید.
کندی در پیِ این سخن، از کار خویش پشیمان شد و همة آنچه جمع کرده بود را سوزاند.[8] این فرمایش امام(ع) می تواند یک روش کاربردی عام برای مفسّران باشد که در هیچ آیه ای به تفسیری متناقض از قرآن کریم نرسند و احتمال خطای در برداشت را ممکن بشمارند.
یکی از مفاهیم اعتقادی شیعه، مفهوم «بداء» است. بداء در لغت به معنای آشکارشدن و در اصطلاح علم کلام، طبق تعریف مشهور در میان عالمان معاصر شیعه، به تغییر در مقدّرات غیر حتمی خداوند در پی افعال اختیاری انسان و پاره ای حوادث و وقایع و شرایط و عوامل ویژه، اطلاق می گردد.[9] طبق این اعتقاد، تغییراتی که در احکام ایجاد می شود، ناشی از علم جدید خدا نیست؛ چراکه علم خداوند، ازلی است و اینگونه نیست که از منافع یا ضررهای یک حکم آگاه نبوده و سپس آگاه شده باشد! بلکه خداوند به جهت مصالحی، برخی احکام را به صورت های مختلف ابلاغ می کند.
در این باب، پژوهش های فراوانی انجام شده و منبع شناسیِ آن نیز چاپ شده است.[10] اعتقاد شیعیان به بداء بر اساس عقل و نقل است و روایات فراوان شیعه، خصوصاً در اصول کافی، زوایای بحث را در حوزة نظری و مصداقی روشن می سازد.[11]
یهودیان معتقد بودند که خدا خالق همه چیز است؛ ولی پس از خلقت، دست او بسته است و نمی تواند در تصمیم های خود تغییری ایجاد کند. خداوند متعال در این آیه، سخن آنها و جواب خود را تبیین می کند:
وَ قالَتِ الیهودُ یدُ اللهِ مَغلولَةٌ غُلَّت اَیدیهِم وَ لُعِنوا بما قالوا بَل یداهُ مَبسوطَتان.[12]
یهودیان گفتند: دست خدا بسته است. دست هایشان بسته باد و به خاطر این حرف ناروا به لعنت پروردگار گرفتار شدند؛ بلکه دست های پروردگار باز است.
یکی از شبهه هایی که در زمان امام حسن عسکری(ع) و در حضور ایشان تکرار شد، همین موضوع با تکیه بر مسأله تغییر قبله بود. مخالفان معتقد بودند که تغییر قبله از نوع «تغییر حکم به جهت ندانستنِ عاقبت کار» بوده است. رسول اکرم(ص) مدّت 13 سال در مکّه و نیز مدّتی در مدینه به سوی بیت المقدس نماز خواندند. سپس بر اساس آیات 142 تا 151 سورة بقره، قبله مسلمانان به مکّه مکرّمه تغییر یافت. امام عسکری(ع) در پاسخ به شبهه «تغییر حکم به جهت ندانستن عاقبت کار» فرمودند:
رسول خدا(ص) تا زمانی که در مکّه بودند، مأموریت داشتند که در نماز طوری بایستند که هم مکّه و هم بیت المقدس در یک راستا مقابل او باشد و اگر امکان نداشت، تنها به سوی بیت المقدس نماز کنند. وقتی به مدینه رفتند، حدود 16 ماه به همین شکل ادامه دادند. یهود مدینه از سر افتخار و مباهات، گفتند: محمّد می گوید دین جدید آورده، ولی به قبله ما نماز می خواند! پیامبر(ص) دعا کردند و آیات ناظر بر قبله جدید نازل شد. یهودیان خدمت رسول خدا(ص) آمده و گفتند:
ای محمّد، مدّت 14 سال رو به بیت المقدس نماز خواندی و حالا تغییر دادی. آیا عمل قبلی حق بود و اینک باطل است؟ یا عمل قبلی باطل بود و اینک حق است؟ چگونه مطمئن باشیم که عمل فعلی تو نیز باطل نباشد (و بعداً آن را تغییر ندهی)؟ پیامبر(ص) به ایشان فرمودند: شما ابتدا روزهای شنبه کار می کردید، ولی بعداً تغییر دادید و شنبه را تعطیل نموده و بقیه هفته کار می کنید. کدام یک حق بود و کدام باطل؟ هر جوابی که شما به این سؤال بدهید، جواب من هم خواهد بود. گفتند: ابتدا کار ما حق و درست بوده و الان هم حق است. پیامبر(ص) فرمود: بیت المقدس و کعبه هم هر دو حق هستند و هیچ یک باطل نیستند. یهودیان گفتند: آیا هنگام تغییر قبله، برای خدا علم جدید و امر تازه ای ایجاد شده که از رأی خود برگشته و فرمان جدیدی داده؟ پیامبر(ص) فرمود: خیر، خداوند، دانا به آغاز و پایان هر امری است. نه خطایی از او سر می زند و نه عقیده اش تغییر می کند. آیا قبول دارید که خودِ خدا، برخی را بیمار می کند و خودش شفا می دهد؟ یهودیان گفتند: آری. فرمود: آیا قبول دارید که خدا زنده می کند و می میراند؟ یهودیان گفتند: آری. فرمود: آیا در این موارد، امر تازه ای بر خدا مکشوف شده که از رأی قبلی منصرف شده و فعل جدیدی انجام داده؟ گفتند: نه. پیامبر(ص) فرمود: در موضوع قبله نیز همین طور است. خداوند، زمانی بیت المقدس را قبله قرار داد و زمانی دیگر کعبه را. همة افعال او بر اساس مصلحت و به اقتضای زمان است.
در اینجا و پس از نقل پاسخ پیامبر(ص)، یکی از اصحاب امام حسن عسکری(ع) پرسید:
چرا خداوند از ابتدا کعبه را قبله قرار نداد؟
امام(ع) مانند معصومان قبل از خود، جواب را از قرآن برگرفتند که این روش، آموزشی برای شیعیان است و نشان می دهد که باید پرسش ها و دغدغه ها را به قرآن عرضه کرد و پاسخ گرفت. لذا فرمودند:
جواب تو در این آیه است که فرموده: وَ ما جَعَلنَا القبلَةَ الَّتی کنتَ عَلَیها اِلّا لِنَعلَمَ من یتَّبِعُ الرَّسولَ مِمَّن ینقَلِبُ عَلی عَقِبَیهِ وَ اِن کانَت لَکبیرَةً اِلّا عَلَی الَّذینَ هَدَی اللهُ.[13] توجّه به بیت المقدس برای مکّیان بسیار سخت بود و خدا می خواست آنها را امتحان کند تا معلوم شود چه کسی اطاعت رسول می کند و نیز در مدینه، توجّه به مکّه برای اهل مدینه و یهود و نصاری سخت بود و برای آنها نیز امتحان بزرگی بود تا گروه حق پرست و پیروی کننده از رسول خدا از دیگران متمایز شوند.[14]
بنابراین تغییر حکم، برای تمایز مؤمنان حقیقی از منافقان و کافران، بوده است.
یکی از مسائلی که در عصر عبّاسیان درباره قرآن کریم مطرح شد، «قدیم بودنِ قرآن» یا «مخلوق بودنِ قرآن» است. به بهانه این موضوع، خون های زیادی ریخته شد و بسیاری از مسلمانان به زندان افتادند؛ به حدّی که آن دوره «دورة محنت» نامیده شد. دشمنان اسلام این موضوع را بزرگ می کردند تا موافقان و مخالفان در مصاف یکدیگر قرار گیرند. خلفای عبّاسی نیز برای آن که مخالفان خود را سرگرم سازند، به این ماجرا دامن زده و مخالفان خود را به زندان می افکندند. جالب اینجاست که رأی خلفا در این باب یکسان نبوده و مسأله، رنگ سیاسی به خود گرفته بود.
برخی می گفتند که چون نازل کنندة قرآن، قدیم است و از ازل وجود داشته، پس قرآن هم که سخن و کلام اوست، قدیم است. معصومان(ع) پیوسته با این رأی مخالفت کرده و قرآن را از مخلوقات خدا معرّفی می کردند. آنها قائلان به قدیم بودن قرآن را «واردشدگان در بدعت» شمردند.
فراوانی احادیث در این باب، نشان از گسترش شبهه و گفت وگو در این حوزه دارد. این احادیث گاهی به صورت حضوری ابراز شده و گاهی در نامه ها مطرح شده است.
امام حسن عسکری(ع) نیز همانند بقیه امامان، به دفاع از قرآن و اصلاح اعتقادات مردم پرداختند. در روایت ذیل، افزون بر موضوع مورد بحث، علم امام به غیب نیز مشهود است.
ابوهاشم می گوید:
با خودم گفتم: دوست دارم بدانم که دیدگاه ابومحمّد عسکری درباره قرآن چیست؟ آیا معتقد است که قرآن آفریده شده (و مخلوق است) یا نه (قدیم است)؟ هنوز سخنی نگفته بودم که امام حسن عسکری(ع) به من رو کرده و فرمود: آیا حدیث جدّم امام صادق(ع) به تو نرسیده است؟ آنجا که فرمود: آنگاه که سوره «قل هو الله» نازل شد، خداوند برای آن 4000 بال آفرید. پس این سوره، بر هر گروهی از ملائکه می گذشت، ملائکه تعظیم کرده و می گفتند این سوره، نَسَبِ خداوند است.[15]
منظور امام حسن عسکری(ع) این است که اگر قرآن قدیم بود، امام صادق(ع) نمی فرمود که «وقتی نازل شد» و نمی فرمود که «برای آن 4000 بال آفرید» که هر دو، نشانه مخلوق بودن قرآن است.
در روایتی دیگر، همین شخص یعنی ابوهاشم سؤال می کند که قرآن، مخلوق و آفریده است یا نه؟ امام حسن عسکری(ع) در پاسخ او قاطعانه و صریح می فرمایند:
ای ابوهاشم! خداوند، خالق و آفریدگار همه چیز است و هر چه جز خودش، مخلوق اوست.[16]
امام حسن عسکری(ع) مانند اجداد طاهرینشان اهتمام جدّی داشتند تا مفهوم برخی از آیات را روشن سازند و روش صحیح تفسیر قرآن را به مردم بیاموزند. از آنجا که ایشان، بیش از بقیه امامان به عصر غیبت امام مهدی(ع)، نزدیک بودند، برای تهیّه مقدّمات غیبت نیز تلاش می کردند. یکی از این تلاش ها یاددادن روش صحیح فهم قرآن کریم است. اکنون این روش ها از فرمایشات ایشان قابل برداشت است.[17] گفتنی است، اعتبار کتاب تفسیری که به امام حسن عسکری(ع) منسوب است، جای تردید دارد و سخن از آن، در گنجایش این مقال نیست.[18]
قرآن کریم، خود را وحی الهی دانسته و این که کسی بتواند همانند قرآن را بیاورد نفی کرده است.
معارف قرآن کریم در قالب واژگانی که برای بشر، مفهوم است، تبیین شده؛ امّا هیچ یک از افراد بشر، نتوانسته اند چنین معارفی را بیاورند. در همین راستا امام حسن عسکری(ع) در روایتی ضمن توضیح حروف مقطّعه می فرمایند:
کذَّبَت قُرَیشٌ وَ الیهودُ بِالقُرآنِ وَ قالوا: «سِحرٌ مُبِینٌ» تقَوَّلَهُ. فقالَ اللهُ: «الم، ذلِک الکتابُ» اَی یا مُحَمَّدُ هذَا الکتَابُ الَّذی اَنزَلناهُ عَلَیک هُوَ الحُروفُ المُقَطَّعَةُ الَّتی مِنها اَلِفٌ لامٌ میمٌ وَ هوَ بِلُغَتِکم وَ حُروفِ هِجائِکم فَأتوا بِمِثلِهِ اِن کنتُم صادِقینَ وَ استَعینوا عَلی ذلِک بِسائِرِ شُهَدائِکم ثمَّ بینَ اَنَّهُم لا یقدِرونَ عَلَیهِ بِقَولِهِ: «قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجنُّ عَلی اَن یأتوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا یأتونَ بمِثلِهِ وَ لَو کان بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرًا.[19]
قریش و یهود، قرآن را تکذیب کردند و گفتند که سحر آشکار است و پیامبر از خودش گفته. پس خدا جواب آنها را با آیات خود داد که: الف، لام، میم، این کتاب است. یعنی ای محمد، این کتابی که بر تو فرو فرستادیم، همان حروف جداگانه و قطعه قطعه است (نه بیشتر از آن) مثلاً الف و لام و میم؛ یعنی همان حروف الفبای خودتان. پس اگر راست می گویید، مثل قرآن را بیاورید و از دیگران نیز یاری بطلبید. سپس خداوند با آیه ای دیگر تصریح کرد که بر این عمل، قادر نخواهید بود، آنجا که در آیه 91 سوره اسراء فرمود: بگو حتی اگر همه جن و انس جمع شوند تا مثل این قرآن را بیاورند، نمی توانند چنین کاری را انجام دهند، حتّی اگر همه یاور هم شوند.[20]
این سخن امام اشاره به اعجاز معارفی و محتوایی قرآن کریم دارد؛ چراکه قرآن را تشکیل یافته از همین حروف و لغاتی شمرده اند که مردم از آن استفاده می کنند؛ اما نمی توانند با همین حروف و لغاتی که می شناسند، مانند قرآن را بیاورند. بنابرین این سخنان از لحاظ علمی و شناختی در جایگاه بلندمرتبه ای است که انسان ها توانایی آوردن آن را ندارند.
اعجاز هدایتی قرآن نیز به معنای آن است که اگر کسی بدون لجاجت به معارف این کتاب آسمانی بنگرد، هدایت می شود. مسلمان شدن بیش از یک و نیم میلیارد انسان در جهان کنونی و گرایش به سمت اسلام در طول تاریخ، حتّی در میان حاکمانی چون مغولان، گواه این اعجاز در اثرگذاری است.
در سخنان امام حسن عسکری(ع) به هدایت بودن قرآن اشاره شده است. ایشان می فرمایند:
«فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ» فَاِنَّ جَبرَئیلَ نَزَّلَ هذَا القُرآنَ «عَلی قَلبِک بِاِذنِ اللهِ» بِاَمرِ اللهِ «مُصَدِّقًا لِما بینَ یدَیهِ» مِن سائِرِ کتُبِ اللهِ «وَ هُدی» مِنَ الضَّلالَةِ.[21]
در این سخن که در تفسیر آیه 97 سوره مبارکه بقره، نقل شده، هدایت بودن قرآن کریم مورد توجّه قرار گرفته و جبرئیل(ع) واسطه رساندن هدایت به رسول خدا(ص) شمرده شده است.
موضوع برخورد امام حسن عسکری(ع) با اسحاق کندی و دفاع ایشان از قرآن کریم که موجب اقناع او شد، گذشت. امام(ع) با یک پرسش منطقی او را از نگارش کتاب منصرف کردند. با توجّه به موضوع کتاب اسحاق کندی که طبق توهّم او درباره تناقضات ادّعایی قرآن کریم بود، روشن می شود که امام حسن عسکری(ع) درصدد اثبات اعجاز عدم اختلاف و تناقض در قرآن بودند؛ اعجازی که از آیات قرآن کریم نیز قابل برداشت است.[22]
از سوی دیگر، قرآن کریم پُر از دانش های الهی است. علم امام(ع) نیز برگرفته از قرآن کریم و موهبت الهی است. شخصی از امام عسکری(ع) پرسید:
آیا تمام علم قرآن را جمع کردی (و دارای تمام علم قرآن هستی)؟
امام(ع) پاسخ دادند:
قَدْ جمَعتُ خَیرًا کثیرًا، وَ اوتیتُ فَضلًا واسِعًا، لکنَّهُ مَعَ ذلِک اَقَلُّ قَلیلٍ [مِن ] اَجزاءِ عِلمِ القُرآنِ، اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جلَّ یقولُ: «قُل لَو کانَ البَحرُ مِدادًا لِکلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ اَن تنفَدَ کلِماتُ رَبی وَ لَو جِئنا بِمِثلِهِ مَدَدًا»[23] وَ یقولُ: «وَ لَو اَنَّ ما فِی الاَرضِ مِن شَجَرَةٍ اَقلامٌ وَ البَحرُ یمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ اَبحُرٍ ما نَفِدَت کلِماتُ اللهِ»[24] وَ هذَا عِلمُ القُرآنِ وَ مَعانیهِ، وَ ما اَودَعَ مِن عَجائِبِهِ، فَکم تری مقدارَ ما اَخَذتَهُ مِن جَمیعِ هذَا [القُرآنِ ] وَ لکنَّ القَدرَ الَّذی اَخَذتَهُ، قَد فَضَّلَک اللهُ تَعالی بِهِ عَلی کلِّ من لا یعلَمُ کعِلمِک، وَ لا یفهَمُ کفَهمِک.[25]
من علم فراوانی دارم و فضل گسترده ای به من عطا شده، با این حال، همه علم من بخشی از علوم موجود در قرآن است. چراکه (علم قرآن بی نهایت است و) خدا درباره وسعت محتوای قرآن فرموده: اگر همه درختان که در زمین وجود دارد، قلم شود و همه دریاها مرکب شود، کلمات خدا تمام نخواهد شد. این است علم قرآن و معانی آن و عجائبی که در آن به ودیعت نهاده شده؛ پس ببین تو چه قدر از علم قرآن را می دانی . ..
بر پایه این حدیث، عظمت علم قرآن کریم به حدّی است که بخشی از آن به امام رسیده و این عظمت علمی، خود، معجزه دیگری است. یکی از جلوه های این معجزه، اخبار غیبی موجود در قرآن است. خبر غیبی، منحصر در امور آینده نیست؛ بلکه سه بخش گذشته، حال و آینده را در بر می گیرد. در قرآن کریم هر سه نوع خبر یافت می شود. ماجرای آدم(ع) و حوا، زندگی پیامبران پیشین و اصحاب کهف، راهی جز وحی و غیب برای دانستنش نیست. ماجرای شکست روم که در زمان نزول قرآن پیش بینی شد و بعدها به وقوع پیوست نیز نمونه ای از اخبار وحیانی مربوط به آینده است. این نوع از گزاره های قرآنی «اعجاز غیبی» یا «اعجاز اِخبار به غیب» را شکل داده است. امام حسن عسکری(ع) به موضوع اعجاز غیبی قرآن کریم اشاره کرده اند. ایشان از هبوط آدم(ع) و حوا و برخی امور دیگر و طرح آن در قرآن کریم سخن می گویند.[26] این سخنان نشان دهنده تلاش امام برای دفاع از قرآن کریم با محوریت اعجاز غیبی آن است.
امام حسن عسکری(ع) برای دفاع از قرآن، تلاش هایی را سامان دادند. ایشان به شبهات پاسخ می گفتند و برداشت رایج غلط درباره قرآن را تصحیح می کردند. در سخن ایشان اشاراتی به اعجاز ادبی و بیانی، تشریعی، علمی، غیبی، هدایتی و معارفی و اعجاز عدم اختلاف در قرآن کریم وجود دارد. همچنین تحدّی قرآن کریم در حدیث امام عسکری(ع) مورد اشاره قرار گرفته و دالّ بر عظمت این کتاب آسمانی شمرده شده است. امام(ع) به تفسیر قرآن و نیز تفسیر مسائل غیبی موجود در آیات نیز پرداخته اند.
کتاب نامه
1. قرآن کریم.
2. الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، مشهد، اوّل، 1403ق.
3. از دریا به آسمان (اصول تفسیر برگرفته از روایات اهل بیت(ع))، زهره اخوان مقدم، انتشارات امام صادق(ع)، 1394ش.
4. بحار الانوار، محمّد باقر بن محمّد تقی مجلسی، بیروت، دوم، 1403ق.
5. بررسی صحّت و اعتبار روایات تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، سیده فاطمه هاشمی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1388ش.
6. بیان در علوم و مسایل کلّی قرآن، ابوالقاسم خویی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اوّل، 1382ش.
7. التفسیر المنسوب إلی الامام الحسن العسکری(ع)، قم، مدرسة الامام المهدی(ع)، اوّل، 1409ق.
8. تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعة عروسی حویزی، قم، چهارم، 1415ق.
9. ریاض الابرار فی مناقب الائمّة الاطهار(ع)، نعمت الله بن عبدالله جزائری، بیروت، اوّل، 1427ق.
10. مفردات الفاظ القرآن الکریم، حسین بن محمّد راغب اصفهانی، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دار الشامیة، ۱۴۱۲ق.
11. مقاله قرآن و آیات تحدّی (نقد خاستگاه، مبانی و چینش)، زهره اخوان مقدّم، مجلّه گلستان قرآن، ش9 و11، 1395ش.
12. مقاله مطالعه تطبیقی احادیث بداء در اصول کافی با قرآن، زهره اخوان مقدّم و فرشته طاهری، مجلّه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، ش2، 1398ش.
13. مقاله منبع شناسی بداء، زهره اخوان مقدّم و سید مجید نبوی، مجلّه سفینه، ش53، 1395ش.
پی نوشت ها:
[1] ن. ک: مقالات نویسنده در مجلّه گلستان، ش9 و11.
[2] ن. ک: مقاله قرآن و آیات تحدّی، مجلّه گلستان، ش9 و11.
[3] مفردات الفاظ القرآن، ص547.
[4] بیان در علوم و مسائل کلّی قرآن، ص52.
[5] ن. ک: بحار الانوار، ج۱۱، ص۷۱ و ج۲۱، ص۲۳۸.
[6] ن. ک: بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۱۰.
[7] در عصر امام علی(ع) نمونه این کار دیده می شود؛ در حدیث «ابو معمّر سعدانی» که حدود 15 صفحه است، شخصی، تعداد زیادی از آیات را که به زعم او با هم تناقض دارند، نزد امام علی(ع) مطرح می کند. امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «هاتِ ما شَکَکتَ.» یعنی بیاور آنچه را شک کرده ای و خیال کرده ای متناقض است. سپس یک به یک همه را پاسخ داده و رفع شبهه می نمایند و سؤال کننده که خیالش راحت می شود، در انتها خطاب به امام چنین می گوید: «فَرَّجتَ عَنّی؛ فَرَّجَ اللهُ عَنک یا اَمیرَ المُؤمِنینَ وَ نَفَعَ اللهُ المُسلِمینَ بِکَ.» یعنی برای من گشایش ایجاد کردی و عقدة فکری مرا گشودی، ای امیر مؤمنان؛ خداوند برایت گشایش ایجاد کند و مسلمانان از شما بهره ببرند. (التوحید، ص254)
[8] بحار الانوار، ج 50، ص311.
[9] ن. ک: المیزان، ج11، ص381.
[10] مقاله منبع شناسی بدا، مجلّه سفینه، ش53.
[11] ن. ک: مقاله مطالعه تطبیقی احادیث بداء در اصول کافی با قرآن، مجلّه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، ش2.
[12] المائدة، 64.
[13] البقرة، 143. (ما آن قبله ای را که قبلاً بر آن روی می آوردید، بدین جهت قرار دادیم تا آنکه بدانیم چه کسی تابع پیغمبر می شود و چه کسی روی برمی گرداند. گرچه این کار جز برای کسانی که خداوند هدایتشان کرده، دشوار بود.)
[14] الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص40.
[15] نور الثقلین، ج5، ص706.
[16] ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، ج 2، ص493.
[17] ن. ک: کتاب از دریا به آسمان.
[18] ن. ک: کتاب بررسی صحّت و اعتبار روایات تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع).
[19] الاسراء، 91.
[20] معانی الاخبار، ص24.
[21] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص456.
[22] ن. ک: النساء، 82.
[23] الکهف، 109.
[24] لقمان، 27.
[25] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص11.
[26] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص11.