کودک، کودک است

شاید شما یادتان نباشد، اما یک‌زمانی در خانه بیشتر مردم یک کاست «آهنگران» یا «کویتی‌پور» پیدا می‌شد. ما هم یک کاست داشتیم که در آن آهنگران با صدایی محزون، شعر معروف «سبکباران خرامیدند و رفتند» را در رثای دوستان شهیدش می‌خواند. خوب یادم هست که وقتی این شعر را می‌شنیدم، نه‌تنها غمگین، بلکه گیج و سردرگم می‌شدم. توی شعر می‌گفت:

رفیقانم دعا کردند و رفتند

مرا بیچاره نامیدند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم

دعا کردند سرگردان بمانم...

شعر پر از ابیات این‌چنینی بود و من مدام از خودم می‌پرسیدم آخر چرا دوستانش این‌قدر با او بدرفتاری کرده‌اند؟ اصلاً چرا این‌قدر دلش برای چنین دوستان بدی تنگ شده؟ با همه وجود دلم می‌سوخت برای صاحب صدا، برای کسی که دوستانش با بدرفتاری تنهایش گذاشته‌اند... سال‌ها گذشت تا من به آن هوش انتزاعی برسم که بتوانم این مفاهیم استعاری را درک کنم و منظور آهنگران را بفهمم، اما در همه این سال‌ها، این شعر فوق‌العاده ناراحت‌کننده بود برای من!

ژان پیاژه (روان‌شناس معروف) در جمله تأمل‌برانگیزی می‌گوید «کودک، مینیاتور بزرگ‌سال نیست، کودک، کودک است»؛ یعنی کودک موجود متفاوتی است، دنیای متفاوتی دارد و همه‌چیز را به‌گونه‌ای متفاوت می‌بیند و درک می‌کند. بچه‌ها هنوز به هوش انتزاعی نرسیده‌اند و نمی‌توانند مفاهیم انتزاعی و استعاری را درک کنند، در نتیجه زمانی که شما درباره یک مفهوم انتزاعی - مانند بسیاری از مفاهیم دینی- با آن‌ها حرف می‌زنید، آن‌ها نه‌تنها حرف شما را به‌درستی درک نمی‌کنند، بلکه ممکن است کاملاً دچار کج‌فهمی شده یا گیج و سردرگم شوند. برای مثال، کودک خردسالی را تصور کنید که به‌تازگی پدربزرگش را از دست داده است؛ پدربزرگی که بسیار دوستش داشته، و اطرافیان برای این‌که مفهوم «مرگ» را به‌گونه‌ای برای او توضیح دهند که ناراحت نشود، به او می‌گویند «بابابزرگ اون‌قدر خوب بود که خدا اون رو برد پیش خودش». ممکن است یک کودک خردسال پس از شنیدن چنین حرفی، از «خوب بودن» بترسد، چون نتیجه‌اش مرگ است! یا خدا را موجود بدی تصور کند، چون پدربزرگ مهربانش را از او جدا کرده و پیش خودش برده است! اگر قرار است مفهومی مثل مفهوم مرگ را برای کودکی که هنوز به هوش انتزاعی نرسیده است، توضیح دهیم، بهتر است کاملاً از مفاهیم عینی و ساده استفاده کنیم، برای مثال بگوییم «وقتی یه نفر می‌میره هر چیزی که توی بدنش هست از کار می‌افته، قلبش دیگه نمی‌تپه، دیگه نفس نمی‌کشه، غذا نمی‌خوره و چیزی‌رو حس نمی‌کنه. دیگه هیچ آسیبی بهش نمی‌رسه و هیچ دردی رو نمی‌فهمه. روحش به دنیای دیگه‌ای میره و فقط بدنش توی این دنیا باقی می‌مونه، مثل پوست بادام بدون بادام». توجه داشته باشید که اغلب کودکان تا 12 سالگی به هوش انتزاعی نمی‌رسند، در نتیجه هنگام صحبت از مفاهیم انتزاعی باید بسیار محتاط باشید. بسیاری از اوقات دل‌زدگی افراد از مفاهیم دینی به این دلیل است که این مفاهیم، زمانی که آمادگی ذهنی‌اش را نداشته‌اند و یا به شیوه‌ای غلط به آن‌ها آموزش داده شده است. اگر می‌خواهید درباره مسائل دینی و اخلاقی با فرزندان خود صحبت کنید، استفاده از داستان‌های کودکانه‌ای که با بهره‌‌گیری از کلمات ساده و عینی بیان می‌شوند و بازی و نقاشی، بهتر از سخنرانی، موعظه و آموزش دادن مفاهیمی است که جنبه انتزاعی دارند. تصور کنید قرار است با کودکی که زیاد دروغ می‌گوید، صحبت کنید تا او را از این کار بازدارید. قطعاً گفتن جملاتی مثل «دروغ‌گو دشمن خداست!» «دروغ گفتن حرامه و اگه دروغ بگی گناه می‌کنی» یا «هر کی دروغ بگه میره جهنم» توصیه نمی‌شود، زیرا کودک قادر به فهم این مفاهیم نیست و دچار کج‌فهمی خواهد شد، اما می‌توانید از یک داستان کودکانه کمک بگیرید تا کودک را با مضرات دروغ‌گویی آشنا کنید. برای مثال داستان معروف چوپان دروغ‌گو را برای او تعریف کنید یا مثلاً برای آشنا ساختن کودک با مفهوم «خدا» یا «خالق»، بهتر است بیشتر به حضور خداوند در زندگی او و نعمت‌هایی که به ما داده است، اشاره کنید. توجه داشته باشید که کودکان در سنین پیش از دبستان، به دلیل ویژگی روان‌شناختی «خودمحوری» که ویژگی اساسی این دوره است، همه‌چیز را همانند خودشان تصور می‌کنند؛ یعنی گمان می‌کنند که خداوند هم مثل خودشان دست‌وپا و چشم و دهان دارد و در خانه‌ای که در آسمان یا در بهشت است زندگی می‌کند. این نوع تصور معمولاً با افزایش سن و راهنمایی بزرگ‌ترها به‌مرور از میان خواهد رفت و هرچه کودک به سنین نوجوانی نزدیک‌تر شود، بهتر می‌تواند خداوند را به‌عنوان موجودی فرامادی در نظر بگیرد. نکته مهم این است که وقتی می‌خواهیم درباره خداوند با کودکان صحبت کنیم، بهتر است روی نعمت‌های خداوند متمرکز شویم، مثلاً هنگام بارش باران یا رویش گیاهان یا تماشای پدیده‌های زیبایی که در طبیعت وجود دارند، به کودک بگوییم که این زیبایی‌ها را خدا آفریده، درست همان‌طور که ما را آفریده است.

زهرا وافر (روان‌شناس)





موسسه خیریه حضرت جوادالائمه(ع)|اولین و بزرگترین مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست در غرب کشور