امام هادی علیه السلام در پانزدهم ذی الحجه سال 212 ه . ق. در روستای (صریا) نزدیک مدینه متولد شد.(1)(2)
اباالحسن و مشهورترین القابش هادی و نقی است.
وی را با لقب های نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، موتمن، طیب، متوکل و عسکری نیز می خواندند. ابوالحسن ثالث و فقیه عسکری نیز از لقب های مشهور وی بود.(5)
یکی از کارهای مهم امام هادی علیه السلام همچون امامان معصوم دیگر علیهم السلام حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القاءات مخالفان بود. و این کار نیاز به تشکیل حوزه ی علمیه و تدریس فقه و عقاید و اصول و تربیت شاگردان برجسته و فعال داشت.
در عصر امام باقر وامام صادق علیهماالسلام به طور عمیق و گسترده به تقویت حوزه های تحصیل و دانش پرداخته شد. سپس امامان دیگر حتی در شرایط بسیار سخت به نحوی ان را دنبال کردند.
امام هادی علیه السلام نیز در این راستا، قدم های بزرگی برداشت و شاگردان برجسته ای چون، عبدالعظیم حسنی، خیران الخادم، ابن سکیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، حسین بن محمد مداینی، جعفر بن سهیل، اسماعیل بن مهران و ... تربیت کرد. شاگردان برجسته ی پدر و جدش را دور خود جمع کرد و حوزه ی علمیه ی فعال و پر تلاشی در مدینه به وجود اورد.(12)
شیخ طوسی رحمه الله 185 نفر ذکر کرده است.(13)
یکی از شاگردان و اصحاب برجسته ی امام هادی علیه السلام ابو هاشم جعفری است. روزی امام علیه السلام او را دید و به او فرمود: (چرا تو را همنشین عبدالرحمان ابن یعقوب می بینم؟
ابوهاشم گفت:, عبدالرحمان، دایی من است.،
امام علیه السلام : ,عبدالرحمان درباره ی خدا، سخن نادرست می گوید، و ذات پاک خدا را به صورت جسم، و دارای نشانه های جسم، توصیف می کند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار.،
ابو هاشم گفت:, او هرچه می خواهد بگوید، وقتی که من عقیده به گفتارش نداشته باشم، نسبت به من چه زیانی دارد؟،
امام علیه السلام :, ایا نمی ترسی که عذابی بر او فرود اید، تو را نیز فرا گیرد؟. ایا داستان ان شخصی را که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنیده ای؟ ان جا که وقتی لشگر فرعون ( در تعقیب سپاه موسی علیه السلام به کنار دریا امد، ان پسر، از لشگر موسی علیه السلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوی موسی علیه السلام بیاورد. هنگامی که با پدرش ستیز می کرد و او را به راه هدایت دعوت می نمود، با هم کنار دریا امدند ناگهان عذاب الهی فرا رسید و لشگر فرعون غرق شدند. ان پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسی علیه السلام سوال کردند که پدر مستحق عذاب بود پسر چرا؟ موسی علیه السلام فرمود:
(,هو فی رحمه الله ولکن النقمه اذا نزلت لم یکن لها عمن قارب المذنب دفاع؛، ان پسر در رحمت خدا بود، ولی وقتی که عذاب فرا رسید، از ان که نزدیک گناهکار است نمی توان دفع کرد.)(16)
یکی از شیعیان ان حضرت به نام ابوموسی می گوید: (روزی به محضر امام هادی علیه السلام رفتم و عرض کردم: ای اقای من! این شخص (متوکل عباسی) فقط از این جهت که اطلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد کرده و شهریه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحم و تفضل فرمایید و سفارشی کنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف کنید و با درخواست از متوکل کار مرا سامان بخشید.
امام فرمود:, ناراحت نباش. به خواست خدا کارت سامان می یابد.، ابوموسی می گوید: ان روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوکل به در خانه ام امدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون امدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده که این مرد (متوکل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟
ابو موسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوکل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من کرد و گفت:, ای موسی! ما از تو غافل شدیم. و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟،
گفتم:, صله ی فلانی و فلان شهریه و فلان مبلغ و ... .،
متوکل دستور داد دو برابر همه ی این مطالبات را به من دادند، تعجب کردم، به فتح بن خاقان گفتم:, ایا امام هادی علیه السلام به این جا امد؟، گفت:, نه... .،
ابو موسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی علیه السلام رفتم، ان حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود:, از چهره ات پیدا است که راضی و شادمان هستی.،
عرض کردم: اری ای اقای من! به برکت الطاف وعنایات شما.
ولی به من گفتند که شما نزد متوکل نرفته ای و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده ای.
امام هادی علیه السلام فرمود:, خداوند متعال می داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توکل می کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت می کند. می ترسیم از این که به غیر او متوجه شویم، خداوند توجه و عنایتش را از ما برگرداند.،
عرض کردم:, فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنی.،
امام هادی علیه السلام فرمود:, فتح در ظاهر با ما دوستی می کند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد کسی رخ می دهد که شایستگی ان را داشته باشد... .)(17)
کنید.
امام علیه السلام فرمود:, چه شده؟،
یونس:, اماده مرگ شده ام.،
امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود:, چرا ای یونس؟،
یونس:, موسی بن بغا (سرلشگر متوکل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی ان نقاشی کنم، نگین در دستم شکست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن ان است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شکسته ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می کشد، امام هادی علیه السلام فرمود:, به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی اید.،
یونس که بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و ان شب را با هزار زحمت و رنج به سر اورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی علیه السلام امد و عرض کرد: ,فرستاده ی موسی امده و نگین را از من می طلبد، چه کنم؟،
حضرت فرمود:, برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.،
یونس:, ای اقای من! به موسی چه بگویم؟،
امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود:, نزد موسی برو و انچه را گفت، بشنو و ان جز خیر نمی باشد.،
یونس به خانه ی موسی رفت. پس از ان شادمان و خندان نزد امام هادی علیه السلام بازگشت، و به امام علیه السلام عرض کرد: ای اقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت:, دختران کوچکم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه کن که به هر کدام از دو دخترم، یکی از ان ها برسد، اگر چنین کنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.،
امام هادی علیه السلام از این که یکی از شیعیان با الطاف خفیه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض کرد:
,(اللهم لک الحمد اذ جعلتنا ممن یحمدک حقا؛، خدایا! حمد و سپاس مخصوص تو است که ما را به گونه ای قرار دادی که به حق تو را بستاییم.)(18)
شد و گفت:
,(فرزندم به جرم دوستی شما دستگیر شده و همین امشت او را می کشند.، امام علیه السلام فرمود:, چه می خواهی؟، گفت:, انچه پدر و مادر نسبت به فرزندشان ارزو دارند.، امام علیه السلام با خونسردی فرمود:, بیمناک مباش! فرزندت فردا خواهد امد...، با دعای امام علیه السلام و امدادهای الهی، روز بعد فرزندش ازاد شد و نزد پدر بازگشت.)(19)
علی بن حمزه می گوید: (ابوالحسن (امام هادی) علیه السلام را دیدم که در زمین خود مشغول کار و کوشش است، به طوری که قدم های مبارکش غرق در عرق شده است، عرض کردم:
, فدایت شوم! مردان کجا هستند که به جای شما کار کنند و نگذارند شما زحمت بکشید؟،
امام هادی علیه السلام فرمود:, ای علی! ان کس که بهتر از من و پدرم بود در زمین خود کار کرد.،
عرض کردم:, ان چه شخصی بود؟،
فرمود:, رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیرمومنان علی علیه السلام و همه ی پدرانم با دست خود کار می کردند. کار کردن شیوه ی پیامبران و رسولان و انسان های شایسته است.)،(20)
امام هادی علیه السلام در روزهای اخر عمر شریف بیمار و در بستر شهادت ارمیده بود، یکی از دوستان به نام ابو دعامه برای عیادت از حضرت به محضرش امد، پس از احوالپرسی برخاست تا مراجعت کند، امام هادی علیه السلام به او فرمود: (ای ابو دعامه! حق تو بر من واجب شد، می خواهی حدیثی برای تو نقل کنم که شاد و خوشحال شوی؟
عرض کرد:, خیلی دوست دارم و به ان نیازمندم.،
امام هادی علیه السلام فرمود: حدیث کرد مرا پدرم محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول خدا صلی الله علیه و علیهم اجمعین.
پس به من فرمود:,بنویس.،
گفتم:, چه بنویسم؟،
فرمود:, بنویس رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
,بسم الله الرحمن الرحیم: الایمان ماوقرته القلوب و صد قته الاعمال، والاسلام ما جری به اللسان و حلت به المناکحه؛، ایمان ان است که دل ها ان را با کمال احترام بپذیرد و رفتارها ان را تصدیق نماید، ولی اسلام ان است که زبان به ان حرکت کند و ازدواج به وسیله ی ان حلال شود.
ابو دعامه می گوید، به امام عرض کردم: ,نمی دانم کدام یک از این دو بهتر است: سلسله ی سند حدیث (که همه، از معصومین علیه السلام هستند) یا خود حدیث؟،
امام هادی علیه السلام فرمود:, این حدیث در صحیفه ای است به خط امیرمومنان علی علیه السلام و املای رسول خدا صلی الله علیه و اله که به هر یک از امامان علیهم السلام به ارث رسیده است.)،(21)
1 ـ الارشاد، شیخ مفید، با ترجمه ی رسولی محلاتی، ج 2، ص 285، و در المناقب ابن شهراشوب، ج 4، ص 382 امده است که: (صریا) قریه ای است در 3 میلی مدینه که حضرت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام احداث نمود.
2 ـ جلاء العیون، محمد باقر مجلسی، صص 568 ـ 569.
3 ـ المناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 401.
4 ـ کشف الغمه فی معرفه الایمه، علی بن عیسی اربلی، ج 3، ص 168.
5 ـ المناقب ابن شهراشوب، ج 4، ص 401.
6 ـ تتمه المنتهی، محدث قمی، ص 279 تا 340.
7 ـ المناقب، ابن شهراشوب، ج 4، ص 401.
8 ـ زندگانی امام هادی علیه السلام ، باقر شریف قرشی، ص 350، از معجم البلدان، ج 2، ص 143.
9 ـ سیره ی چهارده معصوم علیهم السلام ، محمد محمدی اشتهاردی، ص 854 از دلایل الامامه طبری، ص 219.
10 ـ کامل الزیارات، باب 9، ص 274.
11 ـ همان، ص 273.
12 ـ ر.ک. به تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت امام هادی علیه السلام ، مرکز تحقیقات سپاه، صص 116 ـ 117.
13 ـ اعیان الشیعه، سید محسن امین طبع قدیم بیروت، ج 4، ص 180.
14 ـ اعیان الشیعه، سید محسن امین، طبع قدیم و بیروت، ج 4، ص 180 و تحف العقول، با ترجمه محلاتی، از ص 481 تا 516.
15 ـ احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 260.
16 ـ سیره ی چهارده معصوم علیهم السلام ، محمد محمدی اشتهاردی، ص 884.
17 ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 50، صص 127، 128.
18 ـ همان، صص 126 ـ 125.
19 ـ المناقب، ابن شهراشوب، ج 4، صص 616 ـ 617.
20 ـ زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، باقر شریف قرشی، صص 44 ـ 45.
21 ـ مروج الذهب، المسعودی، طبع بیروت دارالفکر، ج 4، ص 171.