درست است که تصمیمگیریها نقش مهمی در زندگی دارند و گاهی بهطورکلی مسیر زندگی ما را تغییر میدهند؛ ولی وسواس بیشازحد و تعلل نیز مانع از تصمیم گیری سریع و صحیح میشود. شما در تصمیمگیری چطورید؟ آیا زمان زیادی صرف میکنید تا برای هر تصمیمگیری فکر کنید؛ چون میترسید تصمیم اشتباهی بگیرید؟ آیا احساس میکنید نیاز است پیش از تصمیمگیری، تکتک گزینهها را تجزیهوتحلیل کنید؟ اگر اینطور است، با مشکلی به نام «فلج تحلیلی» روبهرو هستید. فلج تحلیلی حالتی است که در آن بیشازحد درباره هر تصمیمی فکر میکنید؛ تاجاییکه هیچ گزینهای را انتخاب نمیکنید و حالتی از انفعال و بیعملی ایجاد میشود. این انفعال و ناتوانی در تصمیمگیری وقت و انرژی شما را هدر میدهد. اگر میخواهید در تصمیم گیری سریع عمل کنید و در گرفتن تصمیمهای کوچک و جزئی و حتی بزرگ سرعتعمل داشته باشید، با ما همراه شوید تا شما را با ۱۰ نکته برای تصمیم گیری سریع اما هوشمندانه و صحیح آشنا کنیم.
تصمیمهای کوچک و بزرگ یکسان نیستند؛ پس براساس اهمیتِ هر تصمیم، بهاندازهای که لازم است، به آن توجه کنید و برایش وقت بگذارید.
فلج تحلیلی (analysis paralysis) بیشتر از این موضوع ناشی میشود که ما طوری با تمام تصمیمهای خود برخورد میکنیم که گویی همگی بسیار مهم و تأثیرگذارند؛ درحالیکه چنین نیست. البته دقت و وسواس در تصمیمهای مهمی مانند انتخاب همسر یا پیداکردن مسیر زندگی بسیار مفید است؛ ولی درباره سایر تصمیمها بیهوده است؛ چون زمان و انرژی زیادی را صرف چیزهایی میکنیم که ارزش این زمان و انرژی را ندارند.
وقتی در تصمیمگیری دچار مشکل میشوید، از خودتان بپرسید:
۱. این تصمیم چقدر مهم است؟
۲. آیا تأثیر این تصمیم روی زندگی من تا یک سال بعد هم ادامه پیدا میکند؟
۳. بدترین اتفاقی که ممکن است درنتیجه این تصمیم رخ دهد، چیست؟
برای هر تصمیم فقط بهاندازه لازم، بسته به میزان اهمیت آن، زمان و انرژی صرف کنید.
تأثیر هر تصمیمگیری را در قالب یک بازه زمانی یکساله بررسی کنید. اگر تأثیر این تصمیمگیری به یک سال هم نمیکشد و تا یک سال آینده قرار نیست تأثیر مهمی در زندگی شما ایجاد کند و اشتباه در آن نیز پیامدهایی جدی برای شما ندارد (مثل اشتباه در انتخاب رنگ دفترچه یادداشت)، پس تصمیم کماهمیتی است. درنتیجه، نباید زیاد فکرتان را درگیر آن کنید و بهتر است که برای فکرکردن درمورد آن، کمترین زمان و انرژی را صرف کنید.
ولی اگر تصمیمی پس از یک سال نیز تأثیر مهمی در زندگیتان خواهد داشت و انتخاب نادرست پیامدهایی جدی برای شما دارد (مثل جدایی از کسیکه دیگر حس خوبی درباره او ندارید)، تصمیم بزرگی است و باید بهاندازه کافی برایش زمان بگذارید و درصورتلزوم تصمیمگیری درمورد آن مسئله را به تأخیر بیندازید.برای مواردی که بین این دو حالت قرار میگیرند نیز بهاندازهای که لازم است زمان بگذارید و فکر کنید؛ ولی اجازه ندهید که این فکرکردن بیشازحد طولانی شود.
پیش از ورود به فرایند تصمیمگیری ابتدا اهداف اصلی خود در آن تصمیمگیری را شناسایی کنید. سپس از آن اهداف بهعنوان راهنمایی در فرایند تصمیمگیری استفاده کنید. این کار موجب میشود که سریعتر بتوانید به تصمیم درستی برسید.
دانستن هدف نهایی به ما کمک میکند که در تصمیم گیری سریع و قاطع باشیم؛ زیرا بهسرعت میتوانیم ارزیابی کنیم که کدام گزینه به ما کمک میکند به هدف نهایی خود برسیم.
اگر نمیخواهید درباره موضوع مهم و تعیینکنندهای تصمیمگیری کنید، لزومی ندارد کمالپرست باشید و بخواهید گزینهای عالی و بیعیبونقص را انتخاب کنید. بهترین کار این است که تصمیم نسبتا خوبی در مدتی مناسب بگیرید و سپس براساس آن عمل کنید؛ چون بههرحال هر انتخابی مزایا و معایب خودش را دارد و بهندرت پیش میآید که انتخابی عالی درست در همان مکان و همان زمان وجود داشته باشد. البته میتوانید بیشتر تلاش و فکر کنید تا انتخابی عالی و کامل پیدا کنید؛ ولی برای این کار باید زمان و انرژی زیادی هزینه کنید. در اینجا قانون ۸۰ ـ ۲۰ صدق میکند. طبق این قانون فقط برای رسیدن به ۲۰درصد بهبود بیشتر در تصمیم نهایی باید ۸۰درصد بیشتر تلاش کنید.
اگر تصمیم موردنظر تصمیم بسیار مهمی است، ارزش دارد که برای انتخاب بهترین گزینه زمان زیادی اختصاص دهید و بسیار تلاش کنید؛ ولی اگر تأثیر این تصمیم در زندگی شما تا یک یا دو سال دیگر ادامه پیدا نخواهد کرد، فرقی نمیکند گزینه انتخابی شما بسیار بد، نهچندان بد یا عالی باشد؛ چون تفاوت میان گزینهها پیامد تأثیرگذار و مهمی در زندگیتان نخواهد داشت. حتی اگر ساعتها تلاش کنید که به راهحل کامل و بیعیبونقصی برسید، آن راهحل تفاوت قابلتوجهی در زندگی شما ایجاد نخواهد کرد.
در مرحله بعدی باید گزینههای بد را حذف کنید. وجود تعداد زیادی از گزینههای مختلف موجب آشفتگی و شلوغی فرایند تصمیمگیری میشود؛ بنابراین فورا گزینههای بد را حذف کنید تا ارزیابی گزینهها راحتتر شود. برای اینکه تشخیص دهید کدام گزینهها را باید حذف کنید، به اهداف خود برای این تصمیمگیری رجوع کنید (نکته دوم) و گزینههایی را که اطمینان دارید کمکی به برآوردهشدن اهداف شما نمیکنند، شناسایی و حذف کنید.
گزینههای باقیمانده باید گزینههای بسیار خوبی باشند و این به شما امکان میدهد که گزینهها را دقیقتر ارزیابی کنید.
اگر در انتخاب گزینهها گیج و سردرگم شدهاید و نمیدانید کدام را انتخاب کنید، فقط یکی را انتخاب کنید و براساس آن عمل کنید. پس از انتخاب آن گزینه، دیگر به عقب نگاه نکنید و سایر گزینهها را مرور نکنید.
شاید این کار بهنظرتان بیپروایی و بیملاحظگی باشد؛ ولی اینطور نیست. دلیل نگهداشتن این گزینهها و حذفنشدن آنها در مرحله قبل این است که گزینههای منطقی و خوبیاند. اگر گزینهای که انتخاب میکنید، واقعا بد باشد، میبایست آن را در مرحله قبل حذف میکردید! اکنون نیز هر گزینهای که انتخاب کنید، مزیتهای مختص گزینههای دیگر را از دست میدهید؛ چون احتمالا هر گزینه مزایا و معایب خاص خودش را دارد.
بنابراین بهجای اینکه فکرتان را درگیر این مسئله کنید که کدامیک بهتر است، بهسرعت یکی را انتخاب کنید و تلاش کنید بهترین نتیجه را از آن بگیرید. با این کار به نتیجه مطلوب و عالی خود دست خواهید یافت؛ چون متعهد شدهاید که از انتخاب خود بهترین نتیجه را بگیرید.