گاهی از دیگران توقع داریم برای ما کاری انجام دهند یا با ما رفتار خاصی داشته باشند. در بعضی مواقع این انتظار ما بجا و درست است، ولی در بسیاری از موارد انتظار بیجایی داریم و برآوردهنشدن آن موجب ناامیدی و دلسردی ما میشود و روی روابط ما با دیگران تأثیر منفی میگذارد. باید بدانیم که نمیتوانیم همهچیز را کنترل کنیم و از دیگران توقع داشته باشیم طبق میل و خواسته ما رفتار کنند. برای داشتن روابط بهتر باید بیاموزیم چه انتظاراتی را نباید از دیگران داشته باشیم. در ادامه، بعضی از انتظاراتی را مرور میکنیم که با کنارگذاشتن آنها میتوانیم شادتر زندگی کنیم و فرد موفقتری باشیم.
اگر از آن دسته افرادی هستید که انتظار دارید دیگران با هر چیزی که میگویید موافق باشند سخت در اشتباهید. بیشترِ مردم افکار و عقاید خودشان را دارند و این انتظار که همیشه با آنچه میگویید موافقت کنند انتظاری بیجا و غیرواقعی است. میتوانید با ارائه دادهها، نتایج پژوهشها و حقایق برای متقاعدکردن دیگران تلاش کنید، ولی تصور نکنید آنها همیشه با شما موافقت میکنند یا «باید» با شما موافقت کنند.
نمیتوانید انتظار داشته باشید دیگران با شما مانند فردی ارزشمند رفتار کنند، وقتی خودتان چنین رفتاری با خودتان ندارید. همه ما گاهی مرتکب اشتباه میشویم، با مشکلاتی روبهرو میشویم و افسوسها و حسرتهایی داریم؛ ولی نباید خودتان را مشکل اصلی بدانید و سرزنش کنید. شما قدرت و ارادۀ تغییر زندگیتان را دارید؛ پس قدر خودتان را بدانید و قدرتها و تواناییهایتان را ببینید تا بتوانید از دیگران انتظار داشته باشید که همین برخورد را با شما داشته باشند.
احترام از درون خود ما شروع میشود؛ پس اگر میخواهید فرد محترمی باشید، باید ابتدا به خودتان احترام بگذارید؛ یعنی طوری زندگی کنید که نشاندهنده احترام به خود و عزت نفس شما باشد. آیا با افراد محترم نیز همانطور حرف میزنید که با خودتان حرف میزنید؟ رفتار شما با خودتان پایه و اساس نحوه برخورد دیگران با شما خواهد بود.
اگر میخواهید در زندگی اعتبار داشته باشید و بر اساس قطبنمای درونی خودتان مسیرتان را پیدا کنید، نباید از دیگران انتظار داشته باشید به شما بگویند چه میخواهید. میل و اشتیاق باید ابتدا در درون خود شما باشد. انفعال را کنار بگذارید و از عقاید و ایدههایتان پشتیبانی کنید تا بفهمید چه میخواهید و چرا آن را میخواهید. هیچکس نمیتواند این کار را برای شما انجام دهد.
بعضیها وارد زندگیتان میشوند و میمانند، ولی بیشترِ افراد وارد زندگیتان میشوند و میروند. بگذارید کسانی که دیگر نمیخواهند با شما باشند از شما جدا شوند و بروند. آنها که با شما میمانند کسانیاند که در روزهای خوشی و ناخوشی کنارتان هستند و در زندگیتان مهم و باارزشاند. حتی گاهی نیز کسی کنارتان نیست و باید روی پای خودتان بایستید، که البته تجربه خوشایندی نیست، ولی پایداری و قدرت را به شما میآموزد. گاهی یگانه پایان خوش «دلکندن» است.
وقتی نمیتوانید افکارتان را بیان کنید، نباید از دیگران انتظار داشته باشید بفهمند به چهچیزی فکر میکنید. درک افکار خودتان از توجه به نظر دیگران مهمتر است. ابتدا درمورد اینکه به چهچیزی فکر میکنید، چه حسی دارید و چه میخواهید با خودتان صادق باشید. سپس میتوانید این افکار و احساسات و خواستهها را به دیگران انتقال دهید و بگویید.
اشکالی ندارد که ندانیم چطور باید مشکلی را حل کنیم؛ چیزی که اشکال دارد این است که دیگران را برای ناتوانی در حل مشکلمان سرزنش کنیم. وقتی دیگران را سرزنش میکنیم و از آنها انتظار داریم مشکلمان را حل کنند، دیگر نمیتوانیم تواناییهایمان را شکل دهیم. وقتی از دیگران انتظار داریم مشکلاتمان را حل کنند، یعنی قدرت و اختیارات خودمان را تسلیم آنها میکنیم.
وقتی برای خودتان ارزشی قائل نباشید و از خودتان دفاع نکنید، بهشدت خودتان را کوچک و حقیر میکنید و این پیام را به دیگران میدهید که حتی برای خودتان نیز فرد ارزشمندی نیستید؛ پس با خودتان مانند فردی ارزشمند رفتار کنید تا دیگران نیز همین برخورد را با شما داشته باشند.