ماه رمضان، ماهی است که هم بشوید هم بسوزد. بشوید به آب توبه دل های مجرمان، بسوزد به آتش گرسنگی تن های بندگان.
اشتقاق رمضان از رَمْضاست یا از رَمْض؛ اگر از رَمْضاست آن سنگ گرم باشد که هر چه بر آن نهند بسوزد، و اگر از رمض است باران باشد که به هر چه رسد آن را بشوید.
ای مسکین که قدر این نعمت نمی دانی! هر کجا در عالم نواختی است و شرفی در کنار تو نهادند، و تو از آن بی خبر، اسلام که از همه ملت ها برتر است و بهتر دین تو آمد، قرآن که از همه کتاب ها عزیزتر است کتاب تو.1
گفتند: رمضان از آن گفتند که رب العزة در این ماه، دل های عارفان، از غیر خود بشوید، پس به مهر خود بسوزد، گه در آتش دارد گه در آب، گه تشنه و گه غرقاب، نه غرقه سیراب و نه تشنه را خواب و زبان حال ایشان می گوید:
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن بِهْ کاو میان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بی خود شود معشوقش اندر بر بود
این است که پیر طریقت گفت:
در عشق تو بی سریم سرگشته شده
وز دست امید ما سررشته شده
مانند یکی شمع به هنگام صبوح
بگداخته و سوخته و کشته شده2
1. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 495.
2. همان، ص496.
آورده اند که روزی سید کائنات و خلاصه موجودات و شفیع روز جزا و عرصات و تحفه انوار حقایق و سرچشمه اسرار دقایق، ماه آسمان عالم و شاه اولاد آدم و واسطه عقد اصطفا، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله با حضرت رب العزة جل و جلاله مناجات می کرد، پس می گفت: خداوندا امت عیسی علیه السلام را مائده فرستادی، امت مرا چه فرستادی؟ خطاب مستطاب رسید که ای محمد، امت عیسی شکم پرست بودند و امت تو خداپرست؛ ایشان را خوان فرستادیم و امتان تو را ماه مبارک رمضان و بر خوان ایشان سه قرص نان بود و بر ماه رمضان سه دهه است، دهه اول رحمت است و دهه دوم مغفرت است و دهه سوم آزادی از آتش دوزخ است؛ و بر آن خوان عسل بود و بر این خوان حلاوت است و بر آن خوان ماهی بریان بود و بر این خوان دل بریان روزه داران است و بر آن خوان سرکه بود، بر این خوان سرکه انابت تائبان و شکستن نفس نافرمان است.
ای دل چرا ننازی زین رحمت فراوان
کایزد بما فرستاد ماه عزیز مهمان
دانی که این چه ماه است بگزیده اله است
سوزنده گناه است یار گناهکاران
نقل است که روزی حضرت خواجه عالم در فضایل ماه مبارک می فرمودند که اگر بندگان خداوند قدر و مقام شریف ماه رمضان بدانند همواره مشتاق قدوم ماه رمضان بودندی. پس مردی از قبیله خزاعه حاضر بود، از این جرعه نشاط آمد و از این باده مست شد، فریاد برآورد که ای ساقی بزم امانی و ای شمامه عطر شادمانی و ای مروج همگنان و ای فرح غمگینان، این نیم جرعه را جریمه و این مجمل را ترجمانی فرما. پس خواجه عالم از آن لب و دندان گهربار و زرنثار مبارک خود چنین فرمود که آن خلد برین و سراج علیین و آن آرامِ جان حق جویان و راحت افزای احدگویان و آن امن و امان غمگسار اهل ایمان را مشاطه قدرت سال به سال زیور بندند از لطف الهی بر درختان بهشت وزد و اعفان اوراق را در حرکت آورد و حوران بهشت از آن نسیم در نشاط آیند و فریاد برآورند که خداوندا یگانگی تو را رسد و وحدت و یکتایی تو را سزد و صفت توست و مخلوقات را بی جفت میسر نشود و لاله رحمت را بفرست تا میان ما و روزه داران وسیله سازد. پس چون خواجه ایشان محتشم است و سر هر جا فرود نمی آورد، ما را با امتان او پیوندی باید. پس پادشاه عالم گوید که به عزت و جلال و قدرت ما که هر آن بنده ای که در این ماه مبارک شرایط بندگی و مراسم عبودیت و سرافکندگی به تقدیم رساند، حوری از حوران بهشت در حباله وی درآید، در فضای جنت بر سریر مملکتش نشانم و در روز قیامت هنوز به دار ثواب نارسیده، خلعتش پوشانم و به انواع اعزاز و اکرام به مقام و منزلتش رسانم.
در حدیث آمده است که ماه رمضان را در صورتی آرند در محشر، در نهایت خوبی و سربلندی بدارد و خلعت های بهشت از سندس و استبرق در وی پوشانند که عدد آن را به جز خدای تعالی کسی نداند و منادی از حضرت عزت ندا کند که این ماه رمضان است و بسا کس که بدو نیک بخت و بسا کس که بدو بدبخت شده است. پس ندا رسد که هرکه او را تعظیم کرده و حرمت او را داشته، بیاورید و از این خلعت ها برگیرید و بدو در پوشانید پس روی به بهشت آورد، و جماعتی باشند که گناه های بزرگ کرده باشند و مرتکب قبایح شده باشند، از آن جامه ها برگیرند و در پوشند. پس در حال آن جامه ها بر تن ایشان پاره های آتش گردد و ریسمان های آن ماران و کژدمان شوند و ایشان فریاد کنند و کسی به فریادشان نرسد.1
1. ابونصر قطان غزنوی، سراج القلوب، صص 220 ـ 222.
ماه رمضان که از همه ماه ها فاضل تر است و شریف تر ماه تو و موسم معاملت تو، ماهی که در آن ماه، معاصی مغفور و شیاطین مقهور، بهشت درو آراسته و درها گشاده و درهای دوزخ درو بسته و بازار مفسدان درو شکسته و اعمال مطیعان به اخلاص پیوسته و گناهان گذشته و آلودگی نوشته در آن سوخته.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: اگر الله خواستی که امت احمد را عذاب کند، ماه رمضان به ایشان ندادی و نه سوره قل هو الله احد.1
همچنین در خبر است که: چون رمضان درآید، درهای بهشت بگشایند و درهای دوزخ ببندند و شیاطین را در بند کنند، و نداکننده ای آواز دهد که: ای طالب خیر بشتاب که وقتِ توست، و ای جوینده شر باز ایست که نه جای توست.2
1. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 495.
2. ابوالحقائق جوینی، مناهج السیفیه، به اهتمام: نجیب مایل هروی، ص 78.
بدان که ماه مبارک رمضان به غایت جلیل القدر و المرتبه است، چنانچه حق تعالی می فرماید که «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کمَا کتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»1 ای جماعتی که ایمان آورده اید، نوشته شده برای شما روزه چنانکه بر جمع سابق نوشته شده بود. پس بر شماست تقوا و پرهیزکاری نمودن و روزه داشتن. باید که جمیع اعضا را از جمیع محلّلات و شبهات امساک نماید از خوردن و آشامیدن و جماع کردن و عفو از ظلم نمودن و زبان را از غیبت و فحش باز داشتن و ترک ما سوی الله نمودن؛ چنانکه منقول است از حضرت تاج انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که هرکه روزه ماه رمضان داشته باشد که انصاف را پیشه نماید و سکون را سرشته خود سازد و نگاهبانی گوش و زبان و دست و جوارح از حرام و دروغ و غیبت و ایذای مسلمانان باز دارد، حق تعالی در روز قیامت حشرش با ابراهیم نماید و میانه او و عرش فاصله نباشد. مروی است از حضرت فخر انبیا صلی الله علیه و آله که هر که روزه دار باشد، پس باید حفظ گوش و چشم از استماع حرام و نامحرم نماید که روزه اش مثل روز فطرش نباشد یعنی از چیزهایی که موجب افطار روزه باشد، از دست و زبان و جمیع جوارح خود را ضبط و محافظت نماید. نقل است از جابر بن جعفی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که حضرت سید کونین صلی الله علیه و آله فرمود به جابر بن عبدالله که یا جابر، این ماه رمضان است. هر که در روزش روزه دارد و شب احیا به جای آورده باشد و شکم و فرج خود را عفیف داشته، زبان خود را حفظ نموده باشد، از گناه بیرون آید، چنان که از ماه بیرون رود. روایت است از حضرت سید کونین صلی الله علیه و آله که حق تعالی در هر روزی در ماه رمضان در وقت افطار هزار هزار نفر را از آتش آزاد می فرماید.2
1. بقره: 183؛ ای اهل ایمان بر شما هم روزه داشتن فرض گردید چنان که امم گذشته را فرض شده بود و این دستور برای آن است که پرهیزکار شوید.
2. میرمحمد عبدالحبیب میرداماد، مناهج الشارعین، به اهتمام: سید جمال الدین میردامادی، صص 232 ـ 234.
ای عزیز! بدان که ماه رمضان را دو حرمت است: یکی حرمت رمضان و دیگری حرمت قرآن که: شَهْرُ رَمَضانَ الّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ؛ و او را دو عصمت است: یکی عصمت از شیطان و دیگری عصمت از نیران؛ و او را دو نعمت است: فتح الجنان و روح الجنان، درهای بهشت را بگشایند و دل ها را راحت دهند؛ و او را دو برکت است: یکی نور و دیگری برکت سحور؛ و او را دو هدیه است: یکی آنکه خواب را به عبادت حساب کنند و دیگری آنکه خاموشی را به تسبیح برگیرند؛ و او را دو فرحت است: یکی در نزد افطار و دیگری در نزد ملک جبار که: اِنَّ لِلصَّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ الْفِطار و فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءِ الْمَلِک الْجَبَّار.1
1. شیخ علی اکبر نهاوندی، خزینة الجواهر، ص 430.
خواجه عالم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله خبر می دهد که خداوندِ منان در هر روزی از ماه رمضان هزار هزار عاصی را از آتش دوزخ آزاد گرداند و چون شب جمعه و روز جمعه شود، در هر ساعتی چندان آزاد کند که در هر روزی آزاد گردانیده باشد؛ پس ای عاصی! این ماه را غنیمت شمار و مثل زمان های دیگر نَینگار، چه آنکه آن بحری است که هرکه آلوده به نجاستِ معصیت باشد، چون به وی درآید، پاک و پاکیزه گردد و این ماه، سلطانی است که هرکه در سایه چترِ او آید، از همه عالم بر سر آید و هرکه در این ماه خلعتِ توبه نیافت، در کدام ماه خواهد یافت و هر که را در این ماه عنوان آزادی ندادند، در کدام ماه خواهند داد و هر که را در این ماه نیامرزند، در کدام ماه خواهند آمرزید؟1
1. همان.
ای جوان مرد، رجب، ماه نوشش است و شعبان، ماه کوشش است و رمضان، ماه بخشش است؛ و این رهی در بوته خوف و رجا در جوشش است.
الهی، چه کنم تا تو را شایم؟ نه من کلید دارم که در بگشایم! به آب عنایت برآرم تا شایم، بر مرکب لطف نشانم تا آیم و این دیده به دیدار بگشایم،
...ای کریم، دل گشایم، دست گیر و ره نمایم.
الهی، کدام محنت از بی خبری؟ از محنت آب و گل خلاص یابم گر در من نگری.1
1. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 1، صص 379 و 380.
بدان، ای جان برادر که بزرگان، ماه رمضان را به بهار تشبیه نموده اند که چون بهار آید، ابر در هوا بایستد، باران فرو بارد و نبات ها برویاند و گل ها بشکفاند و صحراها بساط بگستراند؛ کوه ها راحله رنگین در سر کشد، درختان را عقد مروارید بر بندد؛ همچنین چون ماه رمضان درآید، مسجدها منوّر گردد، دل ها به نشاط آید، قندیل ها فروزانند، منبرها بیارایند، جماعت ها به انبوه شود، مجلس ها ساخته گردد، خائفان در هرب آیند، راجیان در طلب آیند، عارفان در طرب آیند، مشتاقان در تعب آیند، عاصیان به راه آیند، گریختگان به درگاه آیند، جوانان از دیده اشک بارند و پیران، موی سفید در خاک مالند.1
1. خزینة الجواهر، ص 430.
خدای مهربان، بعضی از زمان ها را مخصوص به خود کرده است؛ مثل شهراللَّه و شهرِ رمضان و آن اختصاص، برای بهانه است، برای آمرزش گناهکاران است.
خبر دارید که ماه خدا نو شده است یا نمی دانی ماهِ خدا نو شدن، علامات دارد؛ باید تمام اعضا و جوارح و قلب تو تغییر بکند؛ چنانکه رسول مکرم، حضرتِ خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله چنین بود. شهر رمضان شهری است با ادراک و شعور، می رود، می آید، شفاعت می کند، شخصی است جسمانی، نورانی، شفاعت می کند و خصومت می کند.1
1. شیخ جعفر شوشتری، فوائد المشاهد، ص 11.
بدان که روزه عبادتی شریف است و خدای عزّوجل بستوده است روزه داران را اندر قرآن و گفت: «السّائحون»، روزه دار را «سائح» خواند، از بهر آنک علما گفتند سیاح همه روز می رود بی توشه، و روزه دار همه روز روزه همی دارد بی خوردن، از بهر آنک سیاح اندر زمین می رود. هر شهری که او را خوش آید آنجا درنگ کند و هر جا که خوش نیاید برود. همچنین روزه دار در بهشت هر گوشکی که او را خوش آید آنجا فرود آید.
و دیگر گفت: «الصّائمین و الصّائمات.» عبدالله عباس گفت: هرکه روزه دارد ماه رمضان و سه روز از ایام البیض از هر ماهی، او از اهل این آیت باشد و بیارند روز قیامت مائده ای از بهشت تا ایشان ازو همی خورند و خدای عزّوجل ایشان را سایه دهد در زیر عرش و بر ایشان آسان گرداند شمار آن جهان، و به جای هر روزی که روزه داشته باشند، هزار ساله طاعت بیاید و همی دمد از دهانشان بوی مشک.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت بهشت را هشت در است: یک در، آن است که او را «ریان» خوانند. روز قیامت روزه داران را بدان در خوانند. چون در آیند، هرگز تشنه نگردند. پس آن در را دربندند تا بدین در جز روزه دار درنیاید.1
و روایت است از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت خواب روزه دار، عبادت است؛ و دم زدنش، تسبیح است؛ و دعاش، مستجاب است؛ و کردارش، افزون کردن است؛ و گناهانش، آمرزیده است.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت بوی دهان روزه دار به نزد خدای عزّوجل خوش تر از بوی مشک است، و آمرزش می خواهند او را تا روزه بگشایند.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت بهشت آرزو برد به چهار تن: به روزه دار ماه رمضان، و خواننده قرآن و نگاه دارنده زبان، و طعام خوراننده گرسنگان.
و خدای عزّوجل بیامرزد بنده مسلمان نزد روزه گشادن، آنچه پایش بدو برفته، و آنچه دستش بدو گرفته است، و چشمش بدو نگرسته است، و دلش بدو بیندیشیده است.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت خدای عزّوجل در هر روز آدینه ششصد هزار عاصی را آزاد کرده است از آتش، و اندر هر ساعتی از شبانه روز ماه رمضان ششصد هزار آزاد کند از آتش که سزاوار آتش گشته باشند، و روز عید همچنان که در ماه رمضان و در روز آدینه آزاد کرده است، آزاد کند.2
1. ابونصر طاهر بن محمد خانقاهی، گزیده در اخلاق، به کوشش: ایرج افشار، صص 173 و 174.
2. همان، ص 175.
هر عمل که بنی آدم کند به ردّ مظالم برود الّا روزه، که خدای تعالی می فرماید که: «اَلصَّومُ لِی وَاَنَا اَجْزی بِهِ؛ روزه آنِ من است و من پاداش روزه ام.»1 و بعضی گفته اند: از بهر آن حق تعالی اضافت روزه با خود کرده است که، روزه دار به زینت اخلاق صمدی، خود را آراسته گردانیده بود. و بعضی گفته اند: این اضافت از بهر آن است که روزه از اعمال پنهان است که هیچ کس را بدان اطلاع نباشد. و هرکس که به روزه باشد جملگی ایمان حاصل کرده از بهر آنکه ایمان دو نصف است. نصفی صبر و نصفی شکر، و روزه دار هر دو جمع کرد. و در تفسیر «یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیرِ حِسَابٍ»2 گفته اند که: این ثواب بی شمار، مزدِ صایمان است. قال الله تعالی «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِی لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍ»3 یعنی حق تعالی فرموده است که: از برای روزه داران و صالحان درجاتی چند ترتیب داده ام و غرایب رغایب روشنایی چشم ایشان دربار دارد.4
1. جامع الصغیر، ج 2، صص 49 ـ 51.
2. زمر: 10.
3. سجده: 17.
4. عمر بن محمد سهروردی، عوارف المعارف، به اهتمام: قاسم انصاری، ج 3، صص 138 و 139.
عجب راهی است راه سلوک که طعامش بی نانی است و شرابش بی آبی. چون سالک، بدین زاد گرسنگی و راحله تشنگی قطع منازل و مراحل کند، و از لباس بشریت برهنه شود و قدم در حرم خاص خانه قربت خاص احدیت نهد، از ظلمت وجود برسته و به بقای هست مطلق هست شده، در مشاهده گل وصل، بلبل وار این ترانه آغاز کرده:
تو دلبری که ز خوبان بسی تو خوب تری
چه باشد ار نظری خوش به سوی ما نگری
چو در رهت سپری گشته ایم سر تا پای
به زیر بار غم و رنجمان چه می سپری
ز بهر بردن دل نازها کنند ولیک
چو هرچه بود همه برده ای دگر چه بری
بسی بکوشم تا عشق تو نهان دارم
ولیک عادت سودای توست پرده دری
جوی ز درد غمت، ما به جان دل بخریم
تو صد هزار چو ما را به نیم جو نخری
همین معامله می کن که سخت می زیبد
چنان سپید پری را چنین سیاه گری
و بباید دانست که: هیچ معجون ِنجات و قانون شفا، سالک را که مارگزیده علت غفلت است، چون گرسنگی و تشنگی نیست. یحیی معاذ رازی گفته است که: هر آنگاه که مرید به بسیار خوردن مشغول شود، ملائکه از شفقت بر او بگریند. و هر آن کس که حریص بود بر اکل، به آتش شهوت بسوزد. و گفته اند که: شیطان از خفته گرسنه بگریزد، به نمازکننده سیر بازی کند و او را در چاه وسوسه اندازد.
بشر حافی گفته است که: گرسنگی، دل را صافی کند و شهوت بمیراند و علم های باریک دورفهم را ظاهر کند. و هر لطف و کرامت و عزّ استقامت که سابقان و صادقان یافته اند، به واسطه گرسنگی و تشنگی بوده است.
و ذوالنّون گفت: در وقت اکل چندان نان و آب هرگز نخورده ام که سیر شده ام.
لقمان به پسر گفت: ای پسر! هر آنگاه که معده پر باشد از طعام، فکر از کار بازایستد، و چشمه حکمت در بند آید و اعضا از طاعات بازماند.
رسول صلی الله علیه و آله گفته است: پسر آدم را از طعام آن قدر کفایت است که قوت او دهد تا او به طاعت مشغول تواند بود و پشت او راست می دارد. اگر از طعام خوردن بسیار ناچار است سیکی1 طعام را، و سیکی آب را، و سیکی نَفَس را. فتح موصلی گفت که: به صحبت سی نفر مشایخ رسیدم و جمله مرا وصیت کردند به کم خوردن. و سیرت جمله مشایخ کبار اندک خوردن بوده است، و در سوانح احوال و مناهج آمال، رجوع با کم خوردن کرده اند، و در آن کنهِ مجهود خود بذل کرده و تحرّی رضای ایزدی در آن دانسته. و فراغ بال ایشان به واسطه گرسنگی و تشنگی از اختلال مصون و محروس بماند.2
1. سیکی: یک سوم.
2. عوارف المعارف، ص 139.
و از عظیمی فضلِ وی آن است که این عبادت را با خود نسبت کرد، و گفت: الصَّوْمُ لی و أنَا اَجزی به1 ـ اگرچه همه عبادات وی راست ـ چنان که کعبه را خانه خود خواند، اگرچه همه عالم مُلک وی است. و دو خاصیت است روزه را که بدان مستحق این نسبت است:
یکی آنکه حقیقت وی ناکردن و باز داشتن است، و این باطن است و از چشم ها پوشیده و ریا را به وی راه نَبُوَد، چه، به شب نیت کند.
و دیگر آنکه قهرِ دشمن خدای تعالی ـ ابلیس ـ است؛ چه، لشکر وی شهوات است، و روزه لشکرِ وی را بشکند، که حقیقتِ وی ترک شهوات است. و برای این رسول صلی الله علیه و آله گفت که «شیطان در درون آدمی روان است، چون خون در تن وی: باید که راه گذر بر وی تنگ بکنی به گرسنگی».2
همچنین قوله، تعالی: «وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ».3
بدان که گرسنگی را شرفی بزرگ است و به نزدیک امم و ملل ستوده است؛ از آنچه از روی ظاهر گرسنه را خاطر تیزتر بود و قریحه مهذّب تر و تن درست تر.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: شکم را گرسنه دارید و جگر را تشنه و تن را برهنه دارید تا مگر خداوند ـ تعالی ـ را ببینید به دل.
اگر تن را از گرسنگی بلا بود، دل را بدان ضیا بود، و جان را صفا بود، و سرّ را لقا بود. و چون سرّ، لقا یابد، و جان، صفا یابد، و دل، ضیا یابد، چه زیان اگر تن بلا یابد؛ که سیر خوردگی را بس خطری نبود؛ که اگر خطری بودی ستوران را سیر نگردانیدندی؛ که سیر خوردگی کار ستوران است، و گرسنگی علاج مردان، و گرسنگی عمارت باطن کند و سیرخوردگی عمارت بطون. یکی عمر اندر عمارت باطن کند که تا مرحق را مفرد شود و از علایق مجرد شود، چگونه برابر بود با آن که عمر اندر عمارت بدن کند و خدمت هوای تن کند؟ یکی را عالَم از برای خوردن باید و یکی را خوردن از برای عبادت کردن.
متقدمان از برای آن خوردندی تا بزیستندی، شما از برای آن می زیید تا بخورید. پس فرق بسیار باشد میان این و آن. بیرون افتادن آدم علیه السلام از بهشت و دور گشتن وی از جوار حق از برای لقمه ای بود.4
و گفتند روزه به تازی «صوم» است و آن سه حرف است. هر حرفی دلیل کند بر معنی. «صاد» صیانت تن است از حرام ها، و «واو» ولایت بر تن است اندر طاعت ها، و «میم» مداومت برو است هر چند رسدش کراهیت ها.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت شیطان در تن آدمی همی رود چون رفتن خون. رفتن جای او تنگ گردانید به گرسنگی و تشنگی، و فاضل ترین شما نزد خدای عزّوجل آن کس است که گرسنگی و تفکرش درازتر است، و دشمن ترین شما به نزد خدای عزّوجل بر خورنده و خسبنده و آشامنده است.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت هرکه سیر بخورد و بخسبد، دلش سخت گردد. پس فرمود هر چیزی را زکاتی است، و زکات تن گرسنگی است.
و حکایت کردند از یحیی بن زکریا علیه السلام که او پرسید ابلیس را که تو بر آدمی کی قادرتر باشی! گفتا چون سیر طعام و سیر آب بخورد. یحیی گفت به حق خدای عزّوجل که من هرگز سیر نخورم. ابلیس گفت هرگز کس را این نصیحت نکنم.
و لقمان حکیم پسر را گفت: ای پسر چو معده پر گشت فکرت بخفت و حکمت گم گشت و اندام ها از عبادت بنشست.
و یحیی معاذ گفت گرسنگی طعام خدای عزّوجل است اندر زمین، سیر گرداند بدو تن های صدّیقان را. و حکمت سپاه خداست اندر زمین، قوی گرداند بدو تن های مریدان را.
و ابوالقاسم حکیم گفت خوار دار این تنت را تا تو را فرمان کند. اگر نداری کام خواهد، دینت را ویران کند. مدهش سیر نان که هزار فغان کند. تا به جای طاعت او مر تو را فرمان کند.
و حکیمی گفت: هر که طعام بسیار خورد آبش بسیار باید، هر که آب بسیار خورد تنش گران گردد، و چون تنش گران گردد خوابش آرزو کند، و هر که از طاعت ایزد دور ماند زیان کار باشد، و بالله العصمة و التوفیق.5
1. روزه برای من است و من آن را پاداش می دهم.
2. کیمیای سعادت، ج 1، صص 207 و 208.
3. بقره: 155؛ و البته شما را به پاره ای از سختی ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و صابران را بشارت ده.
4. کشف المحجوب، صص 476 و 477.
5. گزیده در اخلاق، صص 176 و 177.
جمله حسنات را ثواب معین است و غایت آن تا هفتصد بیش نه، الّا صوم که ثواب آن معین نیست و حق ـ سبحانه ـ آن را به خود اضافت کرده است و ضامن جزای آن شده و صبری که اجر آن به غیر حساب است، گوییا حصّه ای است از نوع مخصوص، بل صورتی در آن قالب ریخته. و از این جهت در تفسیر «إِنَّمَا یوَفَّی الصَّابِرُونَ اَجْرَهُم بِغَیرِ حِسَابٍ»1 گفته اند مراد از این صابران، صایمانند.
و لفظ صوم در اصل لغت، موضوع است از برای امساک مطلقاً، در عرف شریعت، عبارت است از امساک مقید به طعام و شراب و وِقاع از طلوع فجر تا غروب آفتاب، مقرون به نیتی معین. و مطلق امساک از طعام، فضیلتی بزرگ است، خصوصاً مقید به حکم شرع؛ چه بیخ جمله شهوات و منشأ جمیع مخالفات، امتلا2 از طعام است. به تقلیل طعام، دل صافی گردد و هوا بمیرد و نور علم فزایش گیرد، و یحیی بن زکریا علیه السلام وقتی ابلیس را دید، می آمد با دامی چند. بپرسید که: «چیست این دام ها؟» گفت: «شهواتند که بدان بنی آدم را صید کنم.» پرسید که: هیچ شهوت از آنها به نام من می یابی؟ گفت: «نه، الاّ آنکه شبی سیر بخوردی و بدان سبب تو را از صلات و ذکر، متثاقل و متقاعد گردانیدم».3
1. زمر: 10.
2. امتلا: پر بودن.
3. مصباح الهدایة، ص 232.