دانستنيهايى درباره حضرت مهدى، عليه السلام

آنچه كه يك شيعه منتظر مى‏ بايست درباره امام و مقتداى خويش بداند مجموعه‏ اى از معارف را شامل مى‏شود، كه برخى مطالبى عمومى‏ اند كه فراگيرى آنها بر همه لازم است و برخى ديگر مطالبى تخصصى كه شايد براى همگان لازم و ضرورى نباشد.

مقاله حاضر تلاشى است در جهت معرفى ابعاد مختلف شخصيت‏ حضرت حجت، عليه ‏السلام، به عموم دوستداران موعود.

1- مهدويت ‏شخصيه و نوعيه

در باب مهدويت عقيده مذهب شيعه اين است كه مهدويت‏ خاصه صحيح و مقبول است و به تعبير ديگر آنچه مورد پذيرش است مهدويت‏شخصيه است نه مهدويت نوعيه.

لكن بعضى از صوفيه و عرفا قائل به مهدويت نوعيه بوده يا هستند. به اين معنا كه عقيده دارند در هر عصرى و دوره‏اى بايد يك مهدى وجود داشته باشد كه ويژگيها و خواص مهدويت و هادويت را داشته باشد و مى‏گويند هيچ عصرى خالى از يك مهدى هادى نيست و ضرورتى هم ندارد كه مشخص شود از نسل چه كسى است و چه خصائصى را داراست؟ (1) اين عقيده بعضى صوفيه و عرفا است كه البته از نظر ما نامفهوم بلكه مردود است. عقيده مبرهن و مستدل مذهب شيعه آن است كه مهدويت، مهدويت‏شخصيه است، يعنى يك فرد است كه مهدى اين امت است و موعود امتها و ملتها است و ابعاد و ويژگيهاى او مشخص است. خانواده‏اش، پدر و مادرش، محل ولادت و غائب شدن و نشانه‏هاى ظهورش و حتى خصوصيات جسمى او و در يك كلام همه ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با اين مشخصات و ويژگيهاى ذكر شده، ما فقط يك مهدى را قبول داريم. آرى يك فرد به عنوان مهدى است كه واجد و جامع تمامى اين خصائص و ويژگيها و نشانه‏ها است.
براى آنكه مفهوم مهدويت نوعيه مقدارى روشنتر شود، به اشعارى از ملاى رومى درباره امام حى غائب دقت كنيد كه مى‏گويد هر دورى يك ولى دارد ولى ما معتقديم كه در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها يك ولى هست ملاى رومى مى‏گويد:

پس به هر دورى وليى قائم است تا قيامت آزمايش دائم است هر كرا خوى نكو باشد برست هركسى كوشيشه‏دل‏باشدشكست پس امام حى قائم آن ولى است خواه‏از نسل عمر،خواه از على‏است مهدى و هادى وى است اى راه جو هم‏نهان و هم نشسته پيش رو اين كه در ابيات بالا ملاحظه مى‏نماييد مفاد مهدويت نوعيه است. ما قائل هستيم كه اين ادعا هيچ دليل و برهانى در مقام اثبات ندارد; بلكه تمامى ادله مهدويت‏شخصيه و خاصه به گونه‏اى است كه هر نوع مهدويت ديگرى را نفى مى‏كند و مهدويت‏شخصيه خاصه را با همان ابعاد و جزئيات و شرايط و صفات و علاماتى كه بيان داشتيم; اثبات مى‏نمايد. پس اگر در مطالعات و بررسيها پيرامون امام زمان، عليه‏السلام، مهدويت نوعيه به بيان فوق يا هر بيان ديگر ارايه و مطرح شد بايد توجه داشت كه اين نظر و عقيده اصيل و پذيرفته شده شيعه اماميه نيست‏بلكه ديدگاه مذهب شيعه همان هدويت‏خاصه شخصيه است كه به آن معتقديم.

2- سخنى درباره معناى ظهور

مطلب ديگر كه هر چند هنوز آن را مورد تحقيق تام و تتبع و كاوش قرار نداده‏ام لكن اصول و كليت آن را عرضه مى‏دارم اين است كه: كلمه «ظهور» نوعا به معناى ظهور شخص امام زمان، عليه‏السلام، مطرح مى‏شود و مثلا به همين معنى «عجل على ظهورك‏» گفته مى‏شود و البته اين مساله‏اى قطعى و غيرقابل انكار است; لكن احتمال قوى و جدى ديگرى هم وجود دارد كه ظهور به معناى ظهور امر باشد نه ظهور شخص. البته ظهور كامل و تام امر، مستلزم ظهور شخص است. يعنى تا شخص ظاهر نشود، امر امت‏به صورت تمام و كامل ظاهر نمى‏شود، ولى در عين حال ميان اين دو تفاوتهايى وجود دارد.

اصل اين تفكر و انديشه از اينجا سرچشمه مى‏گيرد كه ظهور حداقل مى‏تواند دو معنا داشته باشد.(3)

يكبار به معناى طلوع و آشكار شدن و پيدايش بعد از استتار; بدينگونه كه ظهور را نقطه مقابل خفا بگيريم كه نظارت مطلب بيشتر به ظهور شخص مى‏باشد، و البته اين قابل انكار نيست، و بار ديگر ظهور را از ماده و ريشه ظهر معنا كنيم كه عبارت از تقويت و پشتوانه يافتن چيزى باشد كه ما از آن تعبير به پيروزى و حاكميت مقتدرانه مى‏نماييم و در اين برداشت و نظر مطالب ديگرى به ذهن مى‏رسد و نتايج ديگرى به دست مى‏آيد.

در اين بحث توجه به مشتقات لفظى لغت ظهور مفيد مطالب ارزشمندى است كه مى‏توان از آن كمك گرفت. خداوند در قرآن مبارك، يك جا مى‏فرمايد:

«و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (4)

هيچ كس نمى‏تواند مثل اين قرآن بياورد هر چند جن و انس با هم جمع شوند و بعضى پشتوانه بعضى ديگر شوند و به تقويت همديگر برخيزند.

اين از «ظهر» به معناى كمر و پشت است كه استقامت انسان به كمر و پشت اوست و اين كاربرد در آيه شريفه كنايه از متراكم كردن نيروها است. از مشتقات ديگر هم مواردى در قرآن داريم مانند:

و ظهر امرالله و هم له كارهون (5)

كه در اين آيه شريفه ظهور را صفت‏شخص نگرفته بلكه صفت امر گرفته است و در موارد خاصه در مورد امام زمان، عليه‏السلام، هم اين موضوع ديده مى‏شود. همچنين در آيه كريمه «ليظهره علی الدين كله و لو كره المشركون‏» يا «ولو كره الكافرون‏»

3- برخاستن به هنگام ذكر نام امام زمان

مساله ديگر اين است كه آيا وقتى نام امام زمان، عليه ‏السلام، برده مى‏شود قيام براى نام ايشان واجب است‏يا واجب نيست؟ مدركى كه براى اين مساله وجود دارد يكى روايتى است مشتمل بر داستان سفر «دعبل بن على خزاعى‏» به خراسان و تشرف وى به محضر حضرت رضا، عليه‏السلام، كه دعبل در آنجا قصيده‏اى را كه براى ائمه اطهار سروده خدمت‏حضرت رضا، عليه‏السلام، مطرح مى‏كند تا آنجا كه در شعر خود به نام حضرت صاحب‏الامر، عليه ‏السلام، مى‏رسد، امام هشتم با شنيدن نام مبارك حضرت صاحب‏الامر، عليه‏ السلام، از جاى خود برخاسته قيام مى‏فرمايد و دست‏بر روى سرگذارده و مى‏فرمايد:

«اللهم عجل فرجه سهل مخرجه‏»

چنانكه در روايت ديگرى نيز چنين آمده است كه روزى در محضر حضرت صادق، عليه‏السلام، نام حضرت صاحب‏الامر، عليه‏السلام، برده شد، امام ششم به منظور تعظيم و احترام نام آن حضرت از جاى برخاسته قيام فرمود. (24) بديهى است عملكرد دو امام بزرگوار حضرت صادق و حضرت رضا، عليهماالسلام، براى هميشه سند و حجت‏بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعى است و چنانچه در سند روايت ضعفى هم وجود داشته باشد لكن: اولا: مى‏توان سيره مستمره شيعه را كه از سوى علماى اعلام و جامعه مؤمنين هميشه وجود داشته است جبران‏كننده اين ضعف اصطلاحى دانست.

ثانيا: طبق قاعده علمى متداول ميان فقها و اصوليان، اين مورد را در كليت روايات «من بلغ‏» قرار داد. توضيح مطلب آنكه چنانچه سند روايتى يك مساله مستحب و يا مكروه ثابت و مستند و واجد شرايط حجيت‏باشد كه در اين صورت عمل نخست را به عنوان يك موضوع مستحب و شرعى قطعى مى‏توان به جا آورد و عمل دوم را به عنوان يك مكروه قطعى شرعى ترك نمود. اما در جايى كه سند روايتى داراى ضعف باشد و برخوردار از شرايط حجيت‏خبر نباشد; در اين صورت با پشتوانه اخبار و روايات متعددى كه مى‏گويند: «من بلغه شى‏ء من الثواب...»

يعنى هر كس كه ثوابى را بر عملى مطلع شد و به اميد آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد; البته ثواب و اجر آن عمل را خواهد ديد هر چند ثواب آن عمل واقعا از طرف پيامبر، صلى‏ الله‏ عليه‏ و آله، يا ائمه اطهار، عليهم‏ السلام، صادر نگرديده ‏باشد. (25) البته تفاوت اين موارد با استحباب و كراهت قطعى الصدور آن است كه در اينجا بايد عمل مورد بحث را به قصد رجاء و اميد اينكه شرعا مطلوب است انجام داد نه به عنوان يك مستحب قطعى و عمل مكروه را به قصد رجاء و اميد اينكه مورد كراهت‏شارع اسلام است ترك نمود نه به نيت‏يك مكروه قطعى.

حال آيا استحباب برخاستن به هنگام شنيدن نام مبارك امام عصر، عليه‏ السلام، شامل هر كدام از نامهاى آن حضرت است و يا منحصر به كلمه «قائم آل محمد» است؟ اين نيز مورد بحث و گفتگو ميان بزرگان علم و دين است كه با مراجعه به مصادر مربوطه روشن و استفاده مى‏گردد.

پى‏ نوشتها:
1. در اين رابطه به كتاب مولوى نامه تاليف مرحوم جلال‏الدين همائى (م 1400 ق،1317ش) ج‏دوم، صفحات 850 تا843 و 901 تا897 مراجعه شود كه اين عقيده را به گروهى از عرفاو صوفيه از جمله محيى‏الدين و مولوى نسبت داده و مى‏گويد: اين عقيده با مهدويت‏شخصيه منافاتى ندارد زيرا همان گروه از عارفان و صوفيان در عين حال به وجود امام عصر، عليه‏السلام، كه همان مهدى موعود باشد نيز اعتقاد جازم دارند كه در كلمات و تاليفات آنان موجود است. در كتاب ياد شده مهدى نوعى را به گونه‏اى تفسير مى‏نمايد كه با صرف نظر از مرحله ثبوت اما در مرحله اثبات، اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد لكن بسى مشكل است.

2.  مثنوى معنوى، تصحيح نيكلسون، انتشارات اميركبير، دفتر دوم، ص‏239.

3. جهت كاوش و تحقيق بيشتر نگاه كنيد به لسان‏العرب تاليف علامه‏ابن‏منظور (م‏711ق) از انتشارت دفتر تبليغات اسلامى قم ج 4، ص‏ص‏529 – 520

4. سوره اسراء (17)، آيه 88.

5. سوره توبه (9)، آيه 48.

6. سوره توبه (9)، آيه‏33.

7. سوره صف (61)، آيه‏9.

8.  عن النبى، صلى‏الله‏عليه‏وآله: «لولم يبق من‏الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى ياتى رجل من عترتى اسمه اسمى يملاءالارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا» ينابيع‏المودة، ص‏426 و همچنين كمال‏الدين و تمام‏النعمة ج‏1، ص‏280، ح‏27 و مصادر فراوان ديگر.

9. همان.

10.  از رسول خدا، صلى‏الله‏عليه‏وآله، نقل شده است كه در رابطه با امام زمان، عليه‏السلام، فرمودند: يملاءالارض قسطا و عدلاو نورا بعد تملى‏ء ظلما و جورا و سواءا. اثبات‏الهداة، ج‏3، ح‏268; سنن ابى‏داود ج 4، ص‏107 ; كنز العمال، ج‏14، ص 264; همچنين اصبغ بن نباته به نقل كمال‏الدين، ج 1، ص‏259، حديث 5، روايت مى‏كند كه فرمودند: «يملاءالله عزوجل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها علمابعد جهلها»

11. روايت از امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، در كتاب شريف كافى، ج 1، ص 332; همچنين كمال‏الدين، صدوق، ج 2، باب‏56، ص 648، نقل شده است. همچنين در كمال‏الدين، ج 2، ص‏333، باب‏33، حديث 1، از امام صادق، عليه‏السلام، روايتى نقل شده كه پيرامون حضرت مهدى، عليه‏السلام، فرمودند: «يغيب عنكم شخصه ولايحل لكم تسميته».

12. مرحوم علامه شيخ آقابزرگ طهرانى(1389-1393 ق)در كتاب ارزشمند «الذريعة‏الى تصانيف الشيعه‏» از حدود ده رساله در اين خصوص ياد نموده است.

13.  علامه محقق شيخ محمد بن الحسن الحرالعاملى متوفاى 1104 ق. كتابى به نام كشف‏التعيمة فى حكم‏التسميه نوشته كه در واقع جواب رساله ميرداماداست و در آن جواز تسميه رااثبات كرده است.

14. سيد محمدباقرحسينى استرآبادى مشهور به ميرداماد (م 1041 ق) كتاب بنام شرعة‏التسميه به سال 1020 ق تاليف نموده و در آن بيست روايت را كه به نظر وى دلالت‏بر حرمت ذكر نام امام زمان (عج) دارند بيان نموده است. صاحب كفاية‏المهتدى كه بر ميرداماد تلمذ نموده مى‏نويسد: مدتى فيمابين ميرداماد و شيخ بهايى، عليهماالرحمة، بر سر جوار تسسميه وحرمت آن در زمان غيبت مناظره روى نموده و لهذا ميرداماد كتاب مذكور راتاليف نمود.

15.ابوجعفر محمدبن على بن الحسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381ق).
16.كمال‏الدين و تمام‏النعمة چاپ مكتبه صدوق ص‏307.

17.  مكيال‏المكارم فى فوائد الدعاء للقائم تاليف علامه بزرگوار محمد تقى موسوى اصفهانى، قدس سره‏الشريف (1348-1301 ق.) ج 2، ص‏136

18. النجم‏الثاقب فى الاحوال الامام الغائب تاليف محدث عظيم الشان ميرزاحسين نورى طبرسى، (1320-1254ق.)

19. صحيفه نور، ج 21، ص 98 حضرت امام، قدس‏سره‏الشريف، مى‏فرمايند: زمان و مكان دو عنصر تعيين‏كننده در اجتهادند.

20.  الارشادفى معرفه حجج‏الله على‏العباد، محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد، ج‏2، صص‏343-342، (413-336 ق)

21.  النجم‏الثاقب، ص 58.

22.  شيخ صدوق در كتاب «اعتقادات‏» ص‏ص‏95-93 چنين مى‏فرمايد: «و نعتقد حجة‏الله فى‏ارضه و خليفة على عباده و هو القائم المنتظر،محمد بن الحسن بن على بن محمد...»

23. منتخب الاثر، چاپ سوم، ص‏506 و 508 به نقل از كتاب «مرآة‏الكمال‏» علامه مامقانى و كتاب «الزم‏الناصب‏» تاليف شيخ على يزدى حائرى و كتاب «النجم‏الثاقب‏» تاليف محدث نورى.

24.  مكيال‏المكارم، ج 2، صص 172-171 به نقل از النجم‏الثاقب، محدث نورى، ص‏523 و خود نويسنده دانشمند كتاب «مكيال‏المكارم‏» ميگويد: سيره و روش مذهب شيعه دوازده امامى بر اين سنت‏حسنه جارى است.

25. مراجعه شود به كتب علم اصول مانند رسائل شيخ انصارى (1214-1281 ق) و... و كتب روايات مانند بحارالانوار، وسائل الشيعه و...





موسسه خیریه حضرت جوادالائمه(ع)|اولین و بزرگترین مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست در غرب کشور